از جلویش که رد میشوی دلت میخواهد گریه کنی.آن هم نه قطره قطره... های های گریه کنی... می دانستی یک موقعی خنجر به دلت می زنند، اما فکر نمی کردی این موقع باشد...
پهلوی زهرا(س) را چه کسی شکست؟ این روزها حرمتش را چه کسی می شکند؟ چندین سال بعد از شکستن پهلویش دارند شکستن حرمتش را جشن میگیرند....
و مردم انگار کور و کر شده اند...
روی هیچ سایتی نمی بینی کسی معترض شده باشد...و هرشب توی این خیابان ساعتها ترافیک است...
مردم برنامه ریزی می کنند تا در جشن شکستن حرمت زهرا حتما حضور پیدا کنند...
فشفشه های قشنگی هوا می کنند! فشفشه پر... غیرت به ناموس پر.... حرمت زهرا پر....
می گویند:"رویال استار اینترنشنال که پایگاه اصلی آن در دبی است، چندی پیش اعلام کرد که بازار خرید در شیراز را به ارزش 830 میلیون دلار به اتمام رسانده است."
چه کسی اینجاست؟ شما توی این عکس چه می بینید؟ صاحب این مجتمع بزرگ یک مقدار شبیه وهابی ها نیست؟ چهره اش عجیب آشنا می زند.....
آن کیست که دارد ربان قرمز قیچی می کند و لبخند روی صورتش است؟ مثل اینکه برادران نیروی انتظامی هم هستند!
علی جان! بیا و ببین که در سالروز شکستن در خانه ات ، دارند در خانه ی شیاطین را می گشایند....جای فرزندت مهدی عجیب خالیست...
به گزارش جهان، انصار حزب الله مطابق اعلام قبلی خود، امروز شنبه ساعت 13:30 مقابل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اعتراض به اکران "زندگی خصوصی" و "گشت ارشاد" تجمع کرد.
به نوشته پایگاه خبری انصار حزب الله، "امت حزب الله تهران قبل از ساعت تعیین شده در محل حاضر و پس از اقامه نماز جماعت در جلوی درب وزارت ارشاد تجمع و با سر دادن شعار خشم انقلابی خود را بر سر وزیر ارشاد و عوامل زیر مجموعه اش فریاد زدند."
در این مراسم در ابتدا بخشهایی از سخنان امام راحل درباره سینما قرائت شد که در این را بطه فرموده بودند:
مظاهر تمدن ملعبه دست مفسده جوها
"کجای قرآن، کجای احکام قرآن، کجای احکامی که خود روحانیون [دارند] یک همچو کلمهای ازشان صادر شده است که ما با مظاهر تجدد مخالفیم. ما با مظاهر انحرافات مخالفیم آقا. چیزهایی که مظاهر تمدن بوده وقتی که به دست این مفسده جوها و این استفاده گرها میافتد، از آن صورتی که داشته مسخش میکنند. یک سینمایی که ممکن است مربی یک طایفهای، مربی یک ملتی باشد، به یک صورتی درمی آورند که بچههای ما را هرزه بار میآورند؛ بچههای ما را بد بار میآورند؛ بچههای ما را فاسد بار میآورند. خوب، ما با این مخالفیم. ما با اصل سینما، اگر چیزهایی را که انجام میدهد، کارهایی را که انجام میدهد کارهایی باشد که برای ملت مفید است، بچه ما را تربیت میکند؛ رشد میدهد؛ مخالف نیستیم. " صحیفه امام، ج4، ص 427
به نوشته این پایگاه خبری "جمعیت حاضر این بیانات بنیان گذار انقلاب را که در رابطه با سینمای پیش از انقلاب ایراد شده بود وفق حال کنونی سینمای کشور دانسته و شعارهای خود را با این مضمون ایراد کردند:
*این انقلاب از نهضت خمینی است / فرهنگ ما از ریشه حسینی است
*این سینما مروج فساد است / تعطیل آن برای ما ثواب است
*کو عفت کو غیرت / مسئولین فرهنگی خجالت خجالت
*این سینمای فاسد تعطیل باید گردد / آن مسئول بیغیرت تعزیر باید گردد
*خمینی بت شکن در حکم چنین گفت:
این سینما چون مسجد ضرار است / تخریب آن در حکم یک جهاد است
*ما امت حز بالله بیداریم / از مسئول بیغیرت بیزاریم
*امروز وقت فریاد / برمسئولین ارشاد
*وصیت امامم چونان حکم جهاد است/ ای مسئول بیغیرت حجت برتو تمام است"
در ادامه این گزارش آمده است: پس از این، حجت الاسلام حسن زاده، عضو شورای مرکزی انصارحزب الله، برای جمعیت حاضر به ایراد سخنرانی پرداخت و به نمایندگی از مردم، به وزیر ارشاد 48 ساعت فرصت داد تا اکران این دو فیلم مستهجن و هنجار شکن را متوقف سازد.
این ضرب الاجل درحالی تعیین شد که جمعیت حاضر در پایان با قرائت بیانیه ای مجددا مطالبات خود را تکرار و بر عزم خود در اجرای بند میم وصیت نامه امام راحل در این رابطه تاکید کردند. به گزارش سایت مذکور در بخشی از این بیانیه آمده است:
مقام معظم رهبری:" هر فیلمی که به معارضه با ارزشهای اسلامی برخیزد، بهنظر ما یک فیلم بد به حساب میآید. معارضه با ارزشهای اسلامی، معارضه با فطرت سالم انسانی و معارضه با ارزشهایی که برای مردم و تکامل آنها مفید و لازم است، جزو منفیترین خصوصیات یک فیلم سینمایی است که اینها را قبول نداریم. در کار سینما دولت نمیتواند بر کنار از مسئولیتهای تعیینکننده باشد؛ اگر نظارت شامل هدایت و کنترل و جلوگیری از هر آنچه بد است میشود، بله باید نظارت کرد."
بی توجهی دولت و بار مضاعف بر گرده امت
درحالیکه این روزها بی توجهی قوه مجریه به اوضاع اسفبار تورم، تسمه از گرده مستضعفین میکشد، روزگار فرهنگ نیز حالی وخیمتر از اقتصاد را تجربه میکند.
الف) همانطور که امت حزب الله مستحضرند رهبر معظم انقلاب در دیدار با دولت آقای احمدی نژاد، «فرهنگ» را مظلومترین بخش دولت وی خواندند و پس از آن نیز بارها مسئولان فرهنگی را از ترویج فساد و تباهی برحذر داشتند. همچنین مراجع و علمای اعلام و بزرگانی چون آیت الله مصباح یزدی جریان انحرافی پشت پرده ی دستگاههای فرهنگی دولت را لیبرال مسلک و فراماسونر خطاب فرمودند. براین اساس همواره این رنج الهی و دینی مومنان را آزار داده است که چرا برخی از مسئولین فرهنگی دولت به رغم اتخاذ ظاهری مذهبی درصدد خشکاندن ریشه های فرهنگ متعالی اسلام از طریق حمایت از پیاده نظام داخلیِ «ناتوی فرهنگی» هستند؟
نوازنده های عریان غربی و جشنواره فجر
ب) عملکرد وزارت ارشاد دولت دهم در حمایت علنی و تمام قد از مبتذلسازان و اسلام ستیزان، اکنون به حدی رسیده که در برخی حوزه ها روی وزارت ارشاد عهد مهاجرانی آن جاسوس انگلیسی که چند صباحی وزیر ارشاد اسلامی شده بود را سفید کرده است!
نوازنده ای که در آمریکا همواره نیمه عریان است در جشنواره موسیقی فجر که حضور می یابد. امروز رهبری ارکسترهای ملی و تهران به بهائیان و برگزار کنندگان ارکستر در اسرائیل سپرده می شود.
امروز درحالی اعمال فشار بر مطبوعات و رسانه های حزب اللهی در دستور کار وزارت ارشاد قرار داردکه از سوی دیگر مماشات تاریخی با گروهک «خانه سینما» کار را به جایی می رساند که دستگاههای امنیتی به ماجرا وارد می شوند.
آنچه گفته شد به علاوه حمایت رسمی از اکران تئاتر تمام مبتذل هدا گابلر و برگزاری چندین جشنواره سینمایی مبتذل به نام دهه فجر انقلاب اسلامی و به کام برخی از پادوهای فرهنگ صهیونیزم جهانی دلایلی است بر احراز بی کفایتی وزیر ارشاد که به جای قرار گرفتن در جایگاه مرشد طریقت اسلام پناهگاه فسّاق جبهه فرهنگی ضدانقلاب از آب درآمده است!
ج)و اما در آستانه نوروز 1391 وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی، درحالی که مطابق قوانین مصرّح موظف به جلوگیری از اشاعه فساد و بی بند و باری است، با ارائه مجوز اکران عمومی دو فیلم ضد اخلاقی و ضد انقلابی در نوروز برای افساد اذهان عمومی پیشقدم گشته است! تا فهم درستی از این معنا حاصل آید که:
هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک!
اتمام حجت با مسئولان
برادران شما، در ستاد انصار حزب الله با حمایت امت حزب الله بدواً در اقدامی دلسوزانه از تمام دستگاه های مسئول خواسته اند تا براساس قوانین جاری کشور جلوی اکران این دو فیلم فاسد گرفته شود. اکنون نیز در این مکان گردآمده ایم تا صدای مطالبه ی شرعی و قانونی خود را به گوش مسئولان قانون شکن سازمان سینمایی وزارت ارشاد برسانیم.
اما اگر این صدای اعتراض و اتمام حجت شرعی و قانونی، گوشهای «لایَسمعونَ بِها» را شنوا نساخت، آن گاه این ستاد با همکاری و هماهنگی نیروهای حزب الله از روز دوشنبه 29 اسفندماه در راستای اجرای امر نورانی بند «میم» وصیتنامه امام سفرکرده ی خویش، با اعلام برنامه ای که از قبل به اطلاع نیروهای حزب الله خواهد رسید رأساً وارد ماجرا شده و با کشیدن تجمعات خود مقابل سینماهایی که اقدام به نمایش فیلمهای مذکور نموده اند کار را یکسره خواهد ساخت... که خداوند نگهدار مستضعفان و مظلومان جهان است.
دلم باری تو تنگ است
این گناه من است
همیشه اشک قشنگ است
این گناه دل است
دلم به سوی تو مایل
به سوی چشم سیاهت
به سوی قبله ی دلها
به سوی روی چو ماهت
دلم برای تو تنگ است
در انتظار لحظه ی دیدار
کجاست قرار من و تو ؟
کجاست قرار دل و یار ؟
تو گفته ای که بیایم
وگرنه که دل من
نه لایق سفر توست
نه لایق دیدار
دلم باری تو تنگ است
دلم باری تو تنگ است
و اشک همیشه قشنگ است
امروز یه آمار خیلی جالب به دستم رسیده فکر می کنید در این سالهای بعد از انقلاب ایران ما چند شهید ترور داده باشیم ؟تعداد روز هارو اول بگم 12000 روز داشتیم ..
چند تا در روز کافیه؟
17150نفر در این 12000روز !!!!یعنی در روز بیش از یک نفر!!!
جدیدا هم که شهدا رو از بین دانشمندان ما انتخاب می کنن.
اما بگوییم از اینکه تروریست چه کسی است؟
2مدل تروریست داریم
1-از نوع مزدورش: پول می گیرن و آدم میکشن اینها شاید خیلی پول دوست باشن اما ممکنه یه جایی دیگه دلشون و وجدانشون به درد بیاد یا شاید به خودشون بیان
2-از نوع فرقه گرا و گمراه: اینا وجود خود را در اختیار فرقه های گمراه و ضاله قرار داده اندو اگر رهبر فرقه بگه خانواده خودتون رو بکشید هم ابایی ندارند. اینها بدون فکر کردن کار میکنند و عقل خود را از دست داده اند.مثل کسی که به هواپیمای مسافر بری شلیک می کنه و اون رو با کلی مسافر بی گناه و 25 کودک منفجر میکنه !
یا افراد گروهک منافقین و...
خلاصه اینکه این نوع از تروریست بسیار خطر ناک است و باید بسیار مراقب اینگونه افراد بود.
اما در کشور ما فرقه ها بسیار فعال هستند و روزانه تعدادی انسان نادان و جاهل خود را امام زمان و یا حتی خدا می خوانند!!!!!!
افرادی که گرد اینها جمع می شوند بر عکس انتظار ما از افراد بی سواد و کم سواد جامعه نیستند بلکه در بین آنها افراد تحصیل کرده با تحصیلات عالی و دکتری و مهندس و... مشاهده می شود و این جای بسی تعجب و تاسف است!!!!
هشدار
حواسمون به خونمون و جووون هامون باشه .حکایت نشه حکایت قاتل شهید بزرگوار علیمحمدی که پدرش باورش نمی شد که پسر او دست به چنین کاری زده باشد و پدر مذهبی او تا پای سکته نیز پیش می رود.
چشمان خسته ما سمت آسمان
یا بسته سوی سکوت کمند ها
باران شبی به خانه ی ما سر نمی زند
گویی که خسته شده زین پند و مند ها
من هم دلم اسیر شد زمانه ای
باید که عشق دور شود زین چرند ها...
ای بابا اینقدر اینجا سخنوران گرام حرف میزنن که حس شاعرانه ای که بعد از مدت ها به سراغم اومده در هم پیچیده و از سرم پرید
خلاصه اینکه این شعر در گلوی ما خشکید دوستم نام خسته من رو بانو گذاشته بود توی وبش خیلی دلم غنج رفت ....
دوست داشتم کنارش بودم و ذوقم رو میدید...
خیلی خسته ام از این بی مهری هایی که داره نسبت به من و ...دانشجو می شه یه جایی خواستم از یه بنده خدایی تعریف کنم رفتن کاملا
برعکسش رو گذاشتن کف دست طرف ...
واقعا که خجالت هم خوب چیزیه....
بعد از 4 سال جون کندن فرهنگی و کار برای فرهنگ سازی حالا جرعت نداریم توی متن اسلام از دین دفاع کنیم که میان زیر آبمون رو مثل مرد میزنن...
سرسپردگی عبد البهاء به دول استعماری
عباس افندی از پدر زیرک تر و محافظه کارتر و داناتر بود . خود را فردی عادی و غلام و بنده بهاء می خواند تا از او برهان و حجتی نخواهند و در عوض هرچه می توانست مقام باب و بهاء را بالا می برد . ایشان همیشه نان را به نرخ روز می خورد و بر خلاف پدر پایبند به یک حکومت و یک ولی نعمت نبود و در آستان هر دولتی ابراز چاکری می نمود . در اوائل که هنوز دولت روسیه تزاری برقرار بود در سایه عنایت آن حکومت استعماری می زیست و مریدانش در عشق آباد روسیه منزلتی داشتند و حتی به تشویق و پشتیبانی و مساعدت آن دولت در آنجا عبادتگاهی به نام مشرق الاذکار بر پا کردند .
در همان اوقات خود وی برای اغفال دولت عثمانی و جلب توجه? اینچین راز و نیاز می کند که ترجمه آن این است : " خدایا تو را به تاییدات پنهانی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانیت خواستارم که دولت سر بلند عثمانی که خلافت محمدی است ، مؤید فرمائی و در زمین مستقر و مستدام داری . " ( مکاتیب جلد 2 صفحه 312 )
اما پس از آنکه دعاهای بهاء و بهائیان در حق حکومت روسه تزاری به عکس مستجاب گردید و آن حکومت ستمگر منقرض شد ، سرکار آقا دست به دامان انگلستان زد . گذشت ایام ، پرده از حقایق برداشت و عثمانی ها دریافتند که عباس افندی به نفع دول انگلیس جاسوسی می کند و جمال پاشا فرمانده کل دولت عثمانی قصد اعدام وی را نمود . ( قرن بدیع جلد 3 صفحه 291 ) لیکن دولت انگلیس به حمایت از وی پرداخت چنانکه در همان کتاب صفحه 297 می نویسد :
" چون این گزارش یعنی حکم اعدام سرکار آقا به لرد بالفورد (وزیر امور خارجه وقت انگلیس )رسید در همان یوم وصول دستور تلگرافی به جنرال آلنبی سالار سپاه انگلیز در فلسطین صادر و تاکید اکید نمود که به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبد البهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشد ." بالاخره در این کشاکش قوای انگلیس در خاک عثمانی پیاده شد و جان عباس آفندی نجات یافت و به سبب خدمات شایانی که ایشان نموده بود بلافاصله از جانب آن دولت به دریافت نشان عالی پهلوانی ( نایت هود )و لقب سر مفتخر گردید . ( قرن بدیع جلد 3 صفحه 299 )
آنگاه به شکرانه این حمایت ، سرکار آقا دست به دعا برداشت و در باره انگلستان چنین دعا نمود که ترجمه آن این است :
" پروردگارا سراپرده عدالت در این سرزمین بر پا شده است و من تو را شکر و سپاس می گویم و . . . پروردگارا امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیت مؤید بدار و سایه بلند پایه او را بر این اقلیم جلیل ( فلسطین ) پایدار ساز . ( مکاتیب جلد 3 صفحه 347 )
در کتاب خطابات جلد 1 صفحه 23 پس از آنکه به انگلستان رفته بود ، اشاره می نماید که از اصل ملت ایران و انگلستان از یک نژادند و بعد توضیح می دهد که ملت ایران باید جان خود را فدای ملت انگلستان نماید .
عباس افندی در اواخر عمر ، سفرهائی به اروپا و آمریکا به خرج مریدان نمود و در آنجا بسیاری مطالب تازه آموخت و با الهام از افکار نوی که در اروپا و آمریکا پدید آمده بود 12 شعار تو خالی و فاقد پشتوانه عملی ترتیب داد و به نام تعالیم 12 گانه بهائیت به این و آن عرضه نموده است.بهاییان هم این تعلیمات ظاهر فریب را وسیله تبلیغات وسیع خود به نوان تعالیم درخشان دین جدید بهاییت به این و آن عرضه می نمایند.
در سفر آمریکا?عبد البهاء در میان جمعی سوداگران تیز دندان آمریکائی به وطن فروشی پرداخت و چنین بانگ برداشت : " از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا ، مملکتی بهتر از ایران نه ، چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است . امید است ملت آمریکا سبب شود که آن ثروت ظاهر شود و ارتباط تام میان آمریکا و ایران حاصل گردد . ( خطابات جلد 2 صفحه 33 ) تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !!! . . .
به سال 1340 ه. ق. ( 1300 ه. ش. ) اجل عباس افندی فرا رسید و او را در حیفا کنار قبر باب دفن کردند . بد نیست یاد آور شویم که در تشییع جنازه او نمایندگان دولت انگلیس حضور یافتند . ( قرن بدیع جلد 3 صفحه 327 ) و از طرف آن دولت بدین صورت مرگ او را تسلیت گفتند :
" وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان مستر وینستون چرچیل . . . تقاضا نمود مراتب همدردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائی ابلاغ نماید . . . وایکونت النبی نیز . . . . اعلام نمود به بازمانگان فقید سر عبد البهاء عباس آفندی و جامعه بهائی تسلیت صمیمانه مرا . . . ابلاغ نمائید . . . تلگراف ذیل را مخابره نمود . . . " ( کتاب قرن بدیع جلد 3 صفحه 321 )
کتاب هائی که از عبد البهاء باقی مانده عبارتند از : مقاله شخصی سیاح – مفاوضات ( گفتگو بر سر نهار ) – رساله مدنیه و سیاسیه – مکاتیب در 4 جلد – خطابات .
نخستین توبه از ادعاها توسط میرزا علی محمد شیرازی
اشراق خاوری (از نویسندگان معتبر بهائی)در کتاب تلخیص تاریخ نبیل صفحه 130 می نویسد: «باب در مراجعت از مکه در بوشهر چند روزی اقامت کرد، دستورهایی به قدوس (محمد علی بار فروشی [بابلی] یکی از گروندگان به باب) در رساله ای به نام خصایل سبعه داد که آن را به شیراز ببرد که از جمله آن دستورها این بود : "بر اهل ایمان واجب است در اذان نماز جمعه جمله ی أشهد أن علیا قبل نبیل باب بقیه الله را اضافه کنند" و چون در بوشهر عده ای دور او را گرفتند و فساد به پا کردند میرزا حسین خان نظام الدوله تبریزی حاکم فارس مأمورینی را گماشت تا میرزا علی محمد باب را تحت الحفظ به شیراز آوردند.
در آن زمان مقصود وی از علی قبل نبیل خودش یعنی علی محمد بود که خود را باب حضرت بقیة الله (امام دوازدهم شیعیان)می دانست .به هر حال او را در شیراز محبوس کردند و سپس مجلسی با حضور علما و دانشمندان تشکیل یافت میرزا علی محمد باب در آن مجلس مورد مناظره علمی دانشمندان و علمای محقق شیراز قرار گرفت و از پاسخ به استدلالات علمی آنان عاجز ماند . سرانجام علی محمد در مسجد وکیل در حضور امام جمعه ی شیراز و علما و جمعیت زیادی از مردم ادعاهای خود را پس گرفت و اظهار توبه نمود.
اشراق خاوری در کتاب تلخیص تاریخ نبیل صفحه 141 می نویسد: حضرت باب در حضور امام جمعه رو به جمعیت کرد و گفت: «لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند، لعنت بر کسی که بگوید من منکر وحدانیت خدا هستم، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیاء الهی بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امیرالمؤمنین و سایر ائمه ی اطهار بداند.» بدین ترتیب وی خلاصی یافت ولی تحت نظارت حکومت قرار داشت .
پایان زندگی علی محمد شیرازی میرزا جانی مؤلف کتاب نقطه الکاف مدت اقامت باب را در قلعه ی ماکو نزدیک به سه سال نوشته است و می گوید سپس به دستور یحیی خان حاکم ارومیه او را از ماکو به چهریق برده و محبوس نمودند. چنانکه ذکر شد، با اینکه باب در زندان به سر می برد، عده ای به هوا خواهی از او در گوشه و کنار کشور (با تحریکات عوامل خارجی) شروع به اغتشاش کردند. هر روز آشوب هایی (مانند اغتشاش نیریز ، زنجان ، قلعه طبرسی و بَدَشت) در نقاط مختلف کشور توسط بابیها روی می داد که قطعاً دست استعمار (چنان که در فصل سوم خاطر نشان می شود) به آشوب و اغتشاش دامن می زد. تا اینکه میرزا تقی خان امیرکبیر (که در آن زمان صدر اعظم کشور بود) به ناصرالدین شاه گفت: تا زمانی که باب و اطرافیانش زنده اند، هر روز گوشه ای از کشور دچار اغتشاش خواهد بود، باید آنها را از میان برداشت، ناصرالدین شاه با پیشنهاد امیرکبیر موافقت کرد، حسب الامر او علی محمد باب و چند نفر از یارانش را از قلعه ی چهریق به تبریز آورده و محبوس ساختند و پس از سه روز حکم اعدام باب صادر شد، و سرانجام او را قبل از ظهر روز چهارشنبه 28 شعبان (یا سه شنبه 27 شعبان) سال 1266 هجری در سن 31 سالگی با محمد علی زنوزی (یکی از مریدان باب که در تبریز به او گرویده بود) در میدان تبریز اعدام کردند. از علی محمد آثاری به نام های : صحیفه عدلیه ، تفسیر سوره کوثر ، احسن القصص ، بیان فارسی ، بیان عربی و لوح هیکل و تعدادی الواح پراکنده بجای مانده است . سرانجام شوم
علی محمد باب اوضاع را در شیراز نامساعد دید و پی فرصت می گشت تا از شیراز فرار کند او با حاکم و والی (استاندار) اصفهان منوچهر خان معتمد الدوله گرجی روابط پنهانی داشت، از این رو هدفش این بود که به اصفهان برود و از آزادی ای که توسط حاکم اصفهان به او داده می شد بهره برده و منظورش را عملی سازد ، لذا وی در سال1261 ه. ق. به سوی اصفهان حرکت کرد و مورد استقبال و پذیرائی شاهانه منوچهر خان قرار گرفت و حتی زنی زیبا را به همسری وی برگزید و کاخی را در اختیار او گذاشت . در ربیع الاول سال 1263 معتمد الدوله در کام مرگ فرو رفت. با مرگ او پنهانی بودن اقامت میرزا علی محمد در اصفهان فاش شد، گرگین خان (پسر عموی معتمد الدوله که جانشین او در اصفهان شده بود) اوضاع را بحرانی و نامساعد دید و اخبار اصفهان را به مرکز (تهران) گزارش داد، و از مرکز دستور روانه ساختن باب به تهران صادر گردید، وی علی محمد باب را با چند سوار به طرف تهران فرستاد چون در این موقع محمد شاه در تهران نبود حاج میرزا آقاسی (صدر اعظم وقت) صلاح ندید که علی محمد باب به تهران وارد شود لذا دستور داد وی را از قریه «کُلَین» به تبریز بردند و از آنجا به زندان ماکو منتقل شد و پس از مدتی از زندان ماکو به زندان چهریق در آذربایجان غربی انتقال یافت.
میرزا علی محمد شیرازی، بنیان گذار فرقه ی بابیه در روز اول ماه محرم سال 1235 هجری قمری مطابق با سوم (یا بیستم) اکتبر 1804 میلادی (در عصر سلطنت فتح علی شاه قاجار) در شیراز متولد شد.
پدرش محمدرضا شیرازی بود که به خاطر شغل بزازی، او را محمدرضا بزاز می گفتند و در ایام کودکی علی محمد از دنیا رفت، از آن پس علی محمد تحت کفالت و سرپرستی مادرش فاطمه بگم و دایی خود به نام سید علی درآمد.
علی محمد در کودکی توسط دایی خود به مکتب "شیخ محمد عابد" که در محله ی قهوه ی اولیاء (بیت العباس) فعلی شیراز واقع بود، فرستاده شد. او سالیانی در نزد شیخ محمد عابد درس خواند و قدر مسلم، نوشتن و خواندن و قسمتی از ادبیات فارسی و عربی را در این مکتب آموخت و عقاید شیخیه توسط شیخ محمد به او منتقل شد.
بنا به مدارک معتبر در کتب بهائیت نه تنها درس خواندن و مکتب رفتن میرزا علی محمد باب مسلم است، بلکه از قراین و لابلای مدارک می توان استفاده کرد که علی محمد حدود یازده سال نزد شیخ محمد عابد، درس خوانده است، زیرا او در ابتدای هفت سالگی به مکتب رفت و در پایان هفده سالگی ترک تحصیل نمود، و به کسب و کار مشغول شد و ادعای امی بودن وی که توسط طرفدارانش مطرح می گردد باطل و غیر واقعی است .
نخستین ادعای میرزا علی محمد
سال 1259 هجری قمری بود که سید کاظم رشتی (سر سلسله ی شیخیه پس از شیخ احمد احسایی) از دنیا رفت، ولی برای خود جانشین معین نکرد. آنها مذهب را دارای چهار رکن می دانستند: توحید، نبوت، امامت و "رکن رابع"، منظورشان از «رکن رابع» شیعه ی خالص و خاص بود و معتقد بودند که رکن رابع رابط میان امام غائب و مردم در دوران غیبت کبرای امام دوازدهم شیعیان است.
شاگردان و طرفداران سید کاظم رشتی برای یافتن «رکن رابع» که جانشین سید کاظم شود در صدد جستجو برآمدند، پس از چندی عده ای حاج کریم خان کرمانی را انتخاب کردند که بعدها از رقبا و دشمنان سرسخت علی محمد باب به شمار آمد، بعضی دیگران را انتخاب کردند و گروهی متحیر بودند، تا اینکه میرزا علی محمد در شب جمعه 5 جمادی الاولی سال 1260 هجری قمری در سن 25 سالگی در زمان سلطنت محمدشاه قاجار (پدر ناصرالدین شاه) ادعای بابیت کرد، و گفت : من باب و نایب خاص امام زمان (ع) و از ناحیه ی آن حضرت مأمور هستم، وی در آن موقع غیر از ادعای بابیت هیچ ادعای دیگری نکرد. چنان که وی در کتاب "احسن القصص" خود که در همان وقت تألیف نموده بود در تفسیر سورة الملک که اولین سوره ی آن کتاب است می گوید:
«الله قد قدران یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن حسن بن علی بن حسن بن علی بن ابیطالب، علی عبده لتکون حجه الله من عند الذکر علی العالمین بلیغاً »
ترجمه : خداوند تقدیر کرد که این کتاب در تفسیر احسن القصص از ناحیه ی محمد (امام زمان) فرزند حسن فرزند علی فرزند محمد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند علی بن ابیطالب بیرون آمده، به دست بنده اش (علی محمد) برسد تا حجت خدا از طرف «ذکر» به جهانیان باشد.
قابل توجه این که بیشتر ساده لوحانی که به میرزا علی محمد گرویدند او را تنها به عنوان باب و نایب و وکیل خاص امام زمان پذیرفتند در جالیکه خبر نداشتند که میرزا علی محمد داعیه های دیگری را نیز در سر دارد.حتی ملا حسین بشرویه ای همشاگردی میرزا علی محمد در کربلا و اولین کسی که به او ایمان آورد و عده ای از بابیان اولیه مانند ملا جلیل رومی، ملا یوسف اردبیلی، ملا محمود خوئی، میرزا علی قزوینی و شیخ علی پسر ملا عبد الخالق یزدی، که در واقعه ی طبرسی (در قلعه شیخ طبرسی) توسط قوای دولتی کشته شدند به میرزا علی محمد نه به عنوان قائمیت و رسالت، بلکه به عنوان بابیت امام زمان (ع) ایمان آوردند، و ملا عبد الخالق یزدی که به وسیله ی ملا حسین، به علی محمد ایمان آورده بود، و فرزندش در واقعه ی طبرس کشته شد وقتی که نامه ای از ناحیه ی میرزا علی محمد در سال 1265 به او رسید که در آن نامه ادعای قائمیت کرده بود، بر سر خود کوفت و گفت پسرم به ناحق و باطل کشته شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
بَقیَه الله خَیرٌ لَکُم أن کُنتُم مؤمِنینَ (سوره هود آیه 86)
بقیه الله برای شما بهتر است اگر مومن باشید .
مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف إمامَ زَمانِه ماتَ میتَهً جاهِلیَهً.
هرکس که بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد مانند مردم زمان جاهلیت (در اوج گمراهی و سرگردانی) مرده است. (رسول اکرم(ص))
ما مسلمانان در انتظار شخص بزرگواری به نام حضرت محمدبن الحسن العسکری (عج) ملقب به مهدی موعود هستیم که با توجه به بشارت های تمام ادیان «به ویژه اسلام که این مسئله را به طور صریح و دقیق اشاره نموده» سرانجام به دست توانای وی بساط ظلم و تبهکاری از روی زمین برچیده می شود و حکومت حقه ی الهیه، صلح جهانی را میگستراند.
وی که امام دوازدهم شیعه و فرزند برومند امام حسن عسکری(ع) می باشد، بنا به نقل تواریخ معتبر اسلامی در نیمه ی شعبان 255 هجری از مادری ارجمند به نام نرجس (نرگس) در شهر سامرا دیده به جهان گشودند و به علت نامساعد بودن شرایط و به خصوص خفقان خلافت عباسی، دور از انظار و مخفیانه نگهداری میشدند، تا اینکه از سال 260 هجری که پدر گرامیش امام حسن عسکری (ع) رحلت فرمودند بنا به مصالحی که خداوند مقرر فرموده بود غیبت صغرای ایشان آغاز گردید.
حضرت مهدی(عج) در طول 69 سال غیبت خود از طریق نواب خاص که به ترتیب عبارت بودند از عثمان بن سعید ـ محمدبن عثمان ـ حسین بن روح و علی بن محمد سیمری به هدایت شیعیان پرداخت، تا اینکه طی دست خطی که به آخرین نائب خود علی بن محمد سیمری مرقوم فرمود، و در کتب اسلامی از جمله احتجاج شیخ طبرسی جلد 2 صفحه 478 و غیبت شیخ طوسی صفحه 395ذکر شده، نیابت خاصه را از آن پس پایان یافته شناخته و تاریخ ظهورشان را مؤکول به خواست خداوند نموده اند. از آن هنگام دوران "غیبت کبری" فرا رسید و در توقیع دیگری وظیفه ی مردم را در آن ایام نسبت به اصول دین، ار طریق پیروی از روش تحقیق و استدلال، و در فروغ دین، از مسیر اجتهاد و با تقلید از فقهای اعلم و اتقی در هر زمان مقرر فرموده اند.