سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلهاى مردان رمنده است ، هر که آن را به خود خو داد ، روى بدو نهاد . [نهج البلاغه]
شب بارانی من
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» قورباغه های هفت تیر کش

 قورباغه های هفت تیر کش

از قدیم گفتن در شهری که قانون نباشه قورباغه هفت تیر کش می شه

بله قانون

منظور از نبود قانون شاید نبودن خود قانون نباشه بلکه اجرا نشدن قانون هم باشه که می شه گفت نبود قانون هست

در ایران ما قانون های زیاد هست که یه تعدادی اعمال می شن و یه تعدادی اعمال نمی شن ویا کمتر اعمال می شه

این اعمال شدن قانون رابطه عکس با افرادی دارد که حق انها ضایع می شود

مثلا اگه قانونی در رابطه با یک شخص باشه با پیگیری طرف سریع اعمال می شه و اگه قانون در رابطه از دفاع حق یک محله باشه قانون ضعیف تر اعمال می شه (توجه کنید ضعیف تر) قانون هست شاکی هست ولی قانون ضعیف تر اعمال می شود.

خوب اطراف خودتون رو نگاه کنید کاملا متوجه می شید

وقتی قانون در رابطه با حق افراد یک شهر باشه به ندرت اعمال می شه و اگه در رابطه با ......

مثلا اگه دزد به یه خونه بزنه سریع پی گیری می شه که دزد کیه و.....

ولی اگه کسی بیاد درخت های محله رو بخوشکونه چی ؟؟؟ چقدر پی گیری می شه؟؟؟

مثلا همین شیراز خودمون اگه کسی وسط یه محله کسی رو بزنه پلیس میاد و اونو می بره ولی اگه بیاد توی  خیابون مردم رو اذیت کنه ولی به یک شخص خاص گیر نده هیچی ، قانون داریم ولی عامل قانون نداریم نگاه کنید در هر دو صورت مثال من پلیس ناظر بر این حرکات هست و باید اعمال قانون کنه ولی با خودش می گه سری که درد نمی کنه..............

چی شد که من دارم این حرف هارو می زنم ؟!!

راستش من تو این هفته اومدم دقت کردم فقط کمی دقت، دیدم توی شهر پر است از انواع خلاف قاون که باید پلیس با دیدن اون وارد بشه

مثلا امروز روی درب خونه ام توی صدرای شیراز تبلیغ نصب و تنظیم انتن ماهواره با شماره تلفن بود !!!! با شماره تلفن!!!

روی درب خونه دوستم در شهرک گلستان شیراز شماره انواع نصاب های انتن ماهواره بود !!!!

در حال اومدن به مرکز شیراز بودم دیدم یک ماشین که روش انتن ماهواره بطور علنی وجود داشت و سر چهارراه پلیس هم بود (پل مالی اباد)و ماهواره هم کاملا علنی بود ولی پلیس در فکر نبود

س س  س س س س

شیراز پل مال اباد

توجه  کنید قانون هست ، عامل قانون هست ولی اجرای قانون نیست!

چرا ؟؟؟؟

اخه چرا ؟؟؟

چرا قانون شکن باید این طور پرو بشه ؟؟

اره

وقتی پلیس هایی هستند که اعمال قانون نمی کنند !!!!چرا  قانون شکن ها باید بتر سند!!!!

البته همه پلیس ها بد نیستند من خودم یک سال پیش دیدم که یکی که ماهواره داشت از دست پلیس ها قایم می شد ولی امروز این طور نبود

نمی دونم شاید اون حالا قایم نشه

چرا قانون هایی که باید بیشتر اعمال بشه و خیلی بیشتر نظارت بشه این طور مورد بی مهری ناظران قرار می گیره

من کاری ندارم این قانون خوب هست یا نه و یا درست هست ویا نه

من حرفم اینه چرا ناظران که باید جلوی خلاف قانون رو بگیرند راحت از کنار اون می گذرند

برای خیلی چیز ها می شه این عدم نظارت رو دید و این بد هست . یا بهتر بگم افتضاح هست

قانون بد از نبود قانون بهتره خیلی بهتره



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( جمعه 91/6/10 :: ساعت 10:25 عصر )
»» کوثر عشق

دیشب دوباره خواب دیدم گنبد تو

چشم همه آواره ی خندیدن تو

قلبم دوباره تند تند می گفت مولا

این قلب آواره فدای دیدن تو

شب در کنار خاک های خسته ماندن

شب روضه ای جان سوز اندر روضه ی تو.....

دل در کنار مسجد تو منتظر ...من

دل عاشق و خسته، اسیر گلشن تو ....

بگذار تا با این دلتنگی کمی تنها بمانم....داشتم خاطراتم را مرور می کردم .....هان...

منتظر بودیم تا راهمون بدن روضه تا بتونیم کنار قبر مطهر پیامبر قرار بگیریم و دل رو به اون عاشق بسپاریم ....داشتم قرآن می خوندم که متوجه شدم دوباره شروع کردن یه زن عرب که معلم فارسی شده یود از بس فارسی حرف زده و درس داده نشسته بود و داشت برا یه سری پیر زن بی سواد درس دین میداد اونم چه دینی ... وهابییت...دلم شکست کنار پیامبر بشینی و پیامبر رو زیر سوال ببری با راضیه بلند شدیم که بریم جلو بشینیم و جواب چرندیاتش رو بدیم به سمت زن عرب که حرکت کردیم انتظامات سریع جلوی ما رو گرفت و ما رو به عقب برگردوند نشسته و با بدبختی چند متری رفتیم جلو اما از اون فاصله نمی تونستیم کاری بکنیم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( سه شنبه 91/6/7 :: ساعت 3:20 عصر )
»» گزارش تصویری از استخر های مختلط در تهران

بی حیایی قرار است به کجا برسد ؟؟بی عفتی باید تا کجا پیش برود تا

کسی به فکر بیافتد؟؟؟مسئولین پیش خودشان چه  فکری می کنند؟؟؟؟ 

اخیرا مشاهده شده برخی استخرهای باشگاه های فرهنگی،(؟!)

 ورزشی و استخرهای منازل که از نظارت نهادها خود را مصون

 

می بینند اقدام به اجاره و در اختیار قرار دادن این مکان ها می کنند.

گروهی که رگه های فرهنگی و مذهبی آنها رنگ باخته است

در این استخرها نه تنها به برگزاری استخرپارتی می پردازند

 بلکه از انتشار عکسهای این اعمال قبیح نیز امتناع نمی ورزند.  
 

برخورد وظیفه دانستم با حفظ هویت افراد و نمایش گوشه ای از این اقدامات ضد

 فرهنگی تلنگر را به مسئولان فرهنگی و  

انتظامی زده تا تدبیری برای برچیده شدن این محافل ضد فرهنگی انجام بدهند.

پیشاپیش شرمنده شما دوستان مذهبی به خاطر دیدن این عکس ها هستم

البته در حد امکان سعی کردم فیلتر کنم که زیاد آزرده خاطر نشید.

یکی از دوستان تذکر بجایی دادن یکی از عکس ها  که

از بقیه ضایع تر بود رو به خاطر ایشون حذف کردم  .

باز هم شرمنده .... ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( یکشنبه 91/6/5 :: ساعت 12:18 صبح )


»» راشل قربانی دفاع از مردم مظلوم فلسطین

بیانیه پدر و مادر راشل، آقای کوری و خانم سیندی کوری: ما اکنون در حال سوگواری هستیم و تلاش می‌کنیم جزئیات مربوط به مرگ راشل در نوار غزه را به دست بیاوریم. ما فرزندان‌مان را طوری پرورش دادیم که زیبایی‌های جامعه جهانی و خانواده را پاس بدارند و افتخار می‌کنیم که راشل توانست بر اساس باورهایش زندگی کند.

او سرشار از عشق و احساس وظیفه نسبت به همنوعانش در همه جای جهان بود. و او جانش را برای دفاع از آنها که خود بی دفاع هستند گذاشت! راشل از نوار غزه برای ما می‌نوشت و ما مایلیم تجارب او را از زبان خودش در رسانه‌ها منتشر کنیم. 16 مارس با سپاس!

پدر و مادر راشل در محل شهادت راشل

ادوارد سعید: در طی اقامت کوتاهم در "سیاتل" در آنجا شبی با خواهر و والدین "راشل کوری" که هنوز از شوک قتل او توسط بولدوزرهای اسرائیلی در غزه در 16 مارس امسال، بیرون نیامده بودند، ملاقات کردم.

آقای کوری به من گفت که او خود بولدوزر می‌رانده است، البته نه بولدوزر 60 تنی کاترپیلار که مخصوص تخریب منازل است، بولدوزری که دختر شجاعش را هنگام جلوگیری از تخریب خانه یک فلسطینی به قتل رساند.

آنها بلافاصله با سناتورهای انتخابی‌شان، پتی موری و مری کانت ول، که هر دو دموکرات هستند تماس گرفته و ماجرای قتل دخترشان را تعریف کردند و عکس العمل‌های قابل پیش بینی مثل ابراز انزجار، شوک، خشم و قول برای رسیدگی به ماجرا نیز دریافت کردند.

دو سناتور پس از بازگشت به واشنگتن دیگر با خانواده کوری تماس نگرفته و هیچ‌گونه رسیدگی انجام نشد. حرکت این دختر جوان، بسیار شجاعانه و ارزشمند است!

نامه های استثنایی و معصومانه شهید راشل کوری به خانواده: بخش‌های از نامه راشل کوری از رفح به مادرش در 27 فوریه 2003: "دوستت دارم! دلم واقعا برایت تنگ شده! شبها کابوس‌های وحشتناکی می‌بینم، تانک‌ها و بولدوزرها را می‌بینم که دور خانه را گرفته‌اند و من و تو هم داخل خانه هستیم. گاه، آدرنالین نقش بی‌حس کننده بازی می‌کند.

عرفات و هدیه ای که با هویت سازشکارانه اش، تضاد داشت

در چند هفته اخیر، غروبها یا در طول شب، اوضاع را در ذهنم مرور می‌کنم. من حقیقتا برای این مردم نگرانم! دیروز، پدری دست دو بچه‌اش را گرفته بود و در تیررس تانکها، تفنگچیان، بولدوزرها و جیپ‌های ارتشی به این طرف و آن طرف می‌رفت و می‌خواست آنها را از آنجا دور کند؛ چون فکر می‌کرد خانه‌اش را با دینامیت منفجر می‌کنند. من و "جنی" همراه چند زن و دو بچه کوچک داخل خانه ماندیم ... روز یکشنبه، حدود 150 مرد فلسطینی را در یکجا جمع کرده بودند و در حالیکه تفنگهای سربازان اسرائیلی بالای سرشان آماده شلیک بود، تانکها و بولدوزرها 25 گلخانه و مخزن پرورش گل را خراب کردند، یعنی جایی را که منبع تامین معاش 300 نفر بود، نابودکردند! "

نوجوانی راشل؛ برگرفته از فیلم زیر

"مادرم! من از دیدن آن مرد که فکر می‌کرد اگر با دو بچه‌اش از خانه خارج شود و آنطور در تیررس تانکها بچرخد بیشتر در امان است، وحشت کرده بودم. من واقعا می‌ترسیدم که آنها کشته شوند، و برای همین سعی کردم خودم را بین آنها و تانک حایل کنم! این مسایل هر روز پیش می‌آید. اما دیدن آن پدر که با دوتا بچه کوچولویش در بیرون سرگردان بود و بی‌نهایت غمگین به نظر می‌رسید، برایم لحظه عجیب و تجربه نشده‌ای را به وجود آورد ..."

"مادرم! من خیلی روی حرفهایی که شما در تلفن گفتی؛ درباره اینکه خشونت‌های فلسطینیها کمکی به حل قضیه نمی‌کند، فکر کردم. دو سال قبل شش هزار نفر از اهالی رفح در اسرائیل کار می‌کردند، این کارگران، امروز فقط 600 نفرند. و بسیاری از این 600 نقر هم، از اینجا رفته‌اند؛ چون سه پست بازرسی بین اینجا و اشکلون (نزدیکترین شهر اسرائیل) دایر کرده اند که یک فاصله 40 دقیقه‌ای را که راه هر روزه کارگران بوده، به یک مسافرت 12 ساعته و در واقع غیرممکن تبدیل کرده است ... . "

"از شروع انتفاضه تاکنون 600 خانه در رفح خراب کرده‌اند، اکثریت ساکنان این خانه‌ها هیچ ارتباطی با مبارزان نداشتند و فقط، در نزدیکی مرز زندگی می‌کردند. اخیرا شواهدی به دست آورده‌ایم که در گذشته، کشتی‌هایی که می‌باید گلهای غزه را به سمت بازارهای اروپا ببرند، هفته‌ها برای کنترل امنیتی در معبر "ارض" منتظر می‌ماندند. به راحتی می‌توانی تصور کنی که شاخه‌های گل که بعد از دو هفته معطلی در کشتی به بازار می‌رسند چه حالی دارند و چه بازاری می‌توانند پیدا کنند. سرانجام هم، بولدوزرها آمدند و این مردم را از باغ و باغچه شان جدا کردند."

"چه چیز برای این مردم مانده؟ اگر پاسخی داری به من بگو! من ندارم. اگر هر کدام از ما زندگی آنها را می‌دیدیم؛ می‌فهمیدیم که چطور آسایش و رفاه از آنها سلب شده، می‌دیدیم که چطور با فرزندان‌شان در جاهایی شبیه انبار و پستو زندگی می‌کنند؛ اگر این چیزها برای خودمان پیش می‌آمد و می‌دانستیم که سربازها، تانکها و بولدوزرها می‌توانند هر لحظه برسند و تمام گلخانه‌هایی را که مدتها ساخته‌ایم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه 149 نفر دیگر، ساعتها و ساعتها بازداشت کنند، فکر کن، آیا برای دفاع از خودمان و از چیزهای اندکی که برایمان مانده، از هر وسیله‌ای، حتی خشونت‌آمیز، استفاده نمی‌کردیم؟ به نظر من چرا!"

"معتقدم در شرایط مشابه، اکثریت اسانها، هر طور که بتوانند، از خود دفاع می‌کنند. فکر می‌کنم عمو گریچ همین کار را می‌کند؛ فکر می‌کنم مادر بزرگ هم همین کار را می‌کند؛ فکر می‌کنم خودم هم همین کار را خواهم کرد."

"مادرم! از من می‌خواهی که از مقاومت بدون خشونت حرف بزنم؟ دیروز، وقتی آن تله، منفجر شد، شیشه های تمام خانه‌های مسکونی اطراف فرو ریخت. ما داشتیم چای می‌نوشیدیم و من می‌خواستم با آن دوتا کوچولو بازی کنم! تا الان، اوقات سختی را گذرانده‌ام! تحمل این همه محبت و مهربانی برایم بسیار دشوار است، آن هم از جانب مردمی که مستقیما با مرگ رو در رو هستند."

"می‌دانم که در آمریکا، همه مسائل اینجا، اغراق آمیز به نظر می‌رسد. صادقانه بگویم، گاه، عطوفت مطلق این مردم که حتی در همان زمان که خانه و زندگی شان درهم کوبیده می‌شود، مشهود است، برای من سوررئالیستی است. برایم غیرقابل تصور است که آنچه در اینجا می‌گذرد، می‌تواند در دنیا پیش بیاید، بدون اینکه اغتشاش و آشوب و جنجال عمومی در پی داشته باشد. اینها قلبم را به درد می‌آورد، همانطور که در گذشته هم برایم دردناک بود! چه چیزهای شنیعی که اجازه می‌دهیم در جهان بگذرد!"

"این چیزی است که من در اینجا شاهدش هستم؛ قتل و کشتار، حمله‌های موشکی، مرگ بچه‌ها با گلوله، اینها قساوت است. و وقتی همه اینها را یکجا در ذهنم جمع می‌کنم، از احتمال فراموش شدن آن وحشت می‌کنم."

"اکثریت غالب این مردم، حتی اگر از نظر اقتصادی امکان گریز از اینجا را داشته باشند، حتی اگر واقعا بخواهند دست از مقاومت بردارند و خاک خود را رها کنند و بروند (و این، به نظر می رسد کوچکترین هدف سفاکی‌های شارون است) نمی‌توانند.

برای این که حتی نمی‌توانند برای تقاضای روادید به اسرائیل بروند، و برای اینکه کشورهای دیگر اجازه ورود به آنها نمی‌دهند (نه کشور ما و نه کشورهای عربی). برای همین است که من فکر می‌کنم وقنی تمام امکان زنده بودن فقط در یک وجب جا (غزه) خلاصه می‌شود و از آن نمی‌توان خارج شد، می‌توانیم از "نسل‌کشی" حرف بزنیم. شاید شما بهتر بتوانی معنای "نسل‌کشی" را، بر طبق قوانین بین المللی تعریف کنی. من الان آن را در ذهن ندارم. اما من، اینک بهتر می‌توانم آن را تصویر کنم، البته امیدوارم!"

"فکر میکنم تو میدانی که من دوست ندارم از این کلمات سنگین استفاده کنم. ولی واقعا سعی می‌کنم آن را تصویر کنم و بگذارم دیگران خودشان نتیجه‌گیری کنند. و با این حال، همچنان به توضیح و تشریح موقعیت ادامه می‌دهم."

"من فقط می‌خواهم برای مادرم بنویسم و به او بگویم که من شاهد این نسل کشی تاریخی و حیله‌گرانه هستم! من واقعا وحشت زده‌ام، و مدام اعتقاد عمیق خود را به انسانیت و شفقت انسانی، مورد سئوال قرار می‌دهم! اینها باید متوقف شود!"

 

"فکر می‌کنم چقدر خوب است که همه ما، همه کارهای دیگر را رها کنیم و زندگی خود را وقف این کار کنیم. اصلا فکر نمی‌کنم که این کار اغراق است.

من هنوز هم دوست دارم برقصم، دوست پسر داشته باشم و با دوستان و همکارانم شادی کنم و بخندم؛

ولی در عین حال می خواهم که اینها متوقف بشود، بیرحمی و شقاوت! این چیزی است که حس می‌کنم!

من احساس ناامیدی می‌کنم! من متأسفم که این پستی و دنائت جزو واقعیتهای جهان ماست! و اینکه ما، در عمل در آن شریکیم!

این، آنی نیست که من برایش به دنیا آمدم! این، آنی نیست که مردم اینجا برایش به دنیا آمده باشند! این، دنیایی نیست که تو و بابا آرزویش می‌کردید؛ آنگاه که تصمیم گرفتید مرا داشته باشید. "

 

"این، آنی نیست که من وقتی به دریاچه کاپیتال نگاه می‌کردم، می‌گفتم: "اینست دنیای بزرگ! و من هم در آنم".

شهر المپیا؛ دریاچه کاپیتال؛ محل سکونت شهید راشل کوری

من دوست ندارم بگویم که می‌توانم در این دنیا در آسایش به سر ببرم و بدون هیچ نگرانی و در بی خبری کامل از شرکت خودم در این "نسل کشی"، زندگی کنم؛ باز هم انفجار بزرگی در دوردست!"

راشل عزیز! کابوس، سهم فرشته‌ها نیست، احساس گناه حق ماست: "وقتی از فلسطین برگردم، با کابوسهایم دست به گریبان خواهم بود و احساس گناه خواهم کرد از اینکه در اینجا نمانده‌ام. اما می‌توانم خود را در کار زیاد غرق کنم. آمدن به اینجا یکی از بهترین کارهایی است که تا به حال انجام داده‌ام."

شگفتا از عظمت این کلام: "خواهش می‌کنم وقتی به نظر خل می‌آیم، علت آنرا شرافتمندانه به این تعبیر کن که من در میان یک نسل کشی هستم که خودم هم بطور غیرمستقیم از آن حمایت می‌کنم و دولت من در آن مسئولیت زیادی دارد. دوستت دارم، همانطور که بابا را! متأسفم از این که نامه بدی نوشته‌ام!"

28 فوریه 2003؛ "... ما هر روز صدای تانکها و بولدوزرها را می شنویم، این مردم نمونه خوبی هستند برای این که انسان، یاد بگیرد که چطور در راههای طولانی و سخت مقاومت کند. می‌دانم که این شرایط، با شدت و ضعف گوناگون بر آنان می‌گذرد. اما من، از قدرت آنان در حفظ و نشان دادن شرف انسانی شان حیرت می‌کنم. آنان در شرایط فوق‌العاده دشواری که به سر می‌برند، سخی و بخشنده هستند، حتی می‌خندند، زندگی خانوادگی را حفظ می‌کنند ... ."

 

راشل عزیز دیگر شهادت آرزویت نبود، نیازت شده بود! اما ما به جای آنکه پیرو علی و یاور مظلوم باشیم و به تحقق آنچه تو در ذهن پاکت از انسانیت می‌پرورانی و رفاه و راحتی خود را فدای مبارزه با ستم می‌کنی، مشغول نشخوار آیه شیطانی "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" هستیم تا آسایش دو گیتی مان فراهم شود . اُف به این منطق که با آموزه‌های ابتدایی انسانیت و دین ستیز دارد. شرم بر ما!

 

نام دخترم فاطمه است اما دوست دارم او را راشل صدا کنم. تا دلخوشی به اسم زیبای فاطمه رسم زیباتر فاطمه (تو) را، از یادم نبرد. صورت کبودت مسلمانان را به یاد یاس کبود می‌اندازد. چه آهوانه هول و هراس صهیونیزم و بلدوزر کاترپیلار 60 هزارکیلویی شیطان را به تمسخر گرفتی! تصویری که برای همیشه از تو در ذهن انسان می‌ماند، چهر? لهیده و متلاشی شده تو در زیر بولدوزر کاترپیلار نیست، بلکه سیمای انسانی‌ست با همه لطافتهای پاک و کودکانه که در نسیم دنیایی که تو در آرزویش بودی معصومانه می‌خندد!

وای بر صدا و سیمایی که صدا و سیمای معصوم ترا سانسور کند

با تشکر از استاد داودآبادی و وبلاگ بسیار خوبش"راشل کوری" که پیشگام و مرجع بسیاری از مطالب است!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( سه شنبه 91/5/31 :: ساعت 12:43 صبح )
»» دختر آمریکایی قربانی اسرائل

در 25 اسفد، سالگرد شهادت خانم راشل کوری، آیا کسی هست که از عظمت وی یاد کند؟ برایش بورس تحصیلی تعریف کند، خیابان یا میدانی را به نامش متبرک کند، به فکر ساختن مستندی باشد، در جلوی صدا و سیما به خاطر سانسور وی، تجمعی بکند یا ...؟

درست در لحظه‌ای که بولدورز 60 هزار کیلویی کاترپیلار آمریکایی پیکر مطهر یک یاس مسیحی آمریکایی را به جرم دفاع غیر خشونت آمیز از خان? فرزندان مظلوم امت محمد (ص) در فلسطین، به زیر می‌کشید، من داشتم برای ساخت و سوخت کاترپیلار، خون راشل را به صورت آنلاین در نوشابه‌های خوشگوار مشهدالرضا می‌نوشیدم.

تو داشتی برای فراهم کردن "شام" فانتا می‌خریدی، خانم خبرنگارداشت با لوازم آرایشی لورئال، خود را برای مصاحبه با رئیس مجلس آماده می‌کرد؛ تمتع‌گزاران در مکه مکرمه پپسی سرو می‌شدند و بچه حزب اللهی‌ها دردمندانه این فاحعه تراژیک و استراتژیک را با نوکیا به هم تسلیت می‌گفتند.

چکیده ماجرا: یکشنبه 16مارس 2003: راشل کوری دختر آمریکایی 23 ساله، از اهالی شهر المپیا در ایالت واشنگتن، به همراه 8 تن از دوستانش - پنج آمریکایی و سه انگلیسی - از اعضای جنبش جهانی همبستگی با ملت فلسطین

(International Solidarity Movement) در محله "السلام" رفح، سعی می‌کنند که از اقدام یک دستگاه بولدوزر نظامی رژیم صهیونیستی، در ویران کردن خان? یک فلسطینی، جلوگیری کنند.

راشل در برابر بولدوز می‌ایستد و از رانننده می‌خواهد که آن را متوقف سازد. وی پیراهن پرتقالی شبرنگی به تن دارد که از دور هم قابل تشخیص است. این فعال صلح، با بلندگوی خود با راننده بولدوز صحبت می‌کند. بقیه دوستانش نیز در فاصله 20 تا 15 متری راشل، با فریاد از راننده بولدوزر می‌خواهند که توقف کند. اما بولدوزر همچنان به سوی راشل حرکت می‌کند، راشل روی یک تل خاک می‌رود؛

اما بولدوزر به او امان نمی‌دهد و هیولای آهنی 60 هزار کیلویی، پیکر راشل را به زیر می‌کشد، تیغه بولدوزر او را در خاک دفن می‌کند. در همین زمان دوستان راشل فریاد می‌کشند و به راننده بولدوزر اشاره می‌کنند که توقف کند!

بولدوزر چند متر جلوتر می‌ایستد. بیل فولادیش را کاملا پایین می‌آورد و به سمت عقب حرکت می‌کند تا خوب مطمئن شود که بدن راشل را درهم شکسته است. پس از این جنایت هولناک، نظامیان اشغالگر هیچ‌گونه کمکی به راشل نمی‌کنند. چند دقیقه بعد، یک آمبولانس فلسطینی به محل حادثه می‌رسد و راشل را به بیمارستانی در رفح منتقل می‌کند. راشل همان جا جان می‌دهد.

مرگ دلخراش راشل کوری تنها دو روز در برخی رسانه‌‌ها منعکس شد. غیر از روزنامه‌‌های ایالت واشنگتن عملا هیچ رسانه دیگری در پیگیری این جنایت مخوف، یا مراسم ختم و یادبود او در غزه که با دخالت تانک‌‌های اسرائیلی به هم خورد و یا درباره عبور فخرفروشانه و با استهزاء بولدوزر قاتل از کنار مراسم و مزاحمت نیروهای اسرائیلی برای آمبولانس حامل جنازه راشل و یا درباره مجوز ندادن به والدین او برای سفر به فلسطین، گزارشی منتشر نکرد.

فردای روز شهادت راشل، ارتش اسرائیل نُه غیر نظامی فلسطینی از جمله سه کودک را کشت. این نخستین بار نیست که مردم بی‌گناه آمریکا به دست اسرائیلی‌‌ها تلف می‌‌شوند.

نیروهای اسرائیلی در نهم مارس 2002 یک زن آمریکایی 21 ساله را در حالی که کودکش را در آغوش داشت به قتل رساندند. او دورگه فلسطینی - آمریکایی بود. نیروهای اسرائیلی در 8 ژوئن1967 به ناو آمریکایی USS Liberty حمله کردند؛ 34 نفر را کشتند و 172 نفر را نیز زخمی کردند.

اما گویی اتفاقی نیفتاده است! آنها این واقعه را دفن کردند و در هیچ یک از کتاب‌‌های تاریخ یا گزارش‌‌های مربوط به خاورمیانه حتی اشاره‌‌ای به آن نرفته است. اسرائیل بعد از چند سال به سر دواندن و تحقر آمریکایی‌ها، بالاخره خسارت کمی به خانواده‌‌های قربانیان آمریکا پرداخت.

تحریف‌های بنی "اسرائیلی" شهادت مظلومانه راشل کوری: بولدوزر ارتش اسرائیل می‌‌خواست خانه‌‌هایی را که مأمن تروریست‌‌ها بود و از طریق تونل‌‌های مخفی، در زیر آنها سلاح و مواد منفجره از مصر به رفح آورده می‌‌شد، خراب کند، اما راشل کوری سد راه این عملیات شد.

یکی از این خانه‌‌ها همان خانه‌‌ای است که به ادعای والدین راشل، متعلق به یک پزشک بیگناه است. راشل و رفقای جنبشی‌‌اش وظیفه مراقبت از تونل‌‌های زیرزمینی غزه را بر عهده داشتند. و خود را موقعیتی قرار داد تا بیرون از میدان دید راننده بولدوزر باشد و براثر این حرکت ناشیانه به زیر شنی سنگین ماشین کشیده شد و جان داد.

راشل پیش خود حساب کرده بود اگر راننده متوجه مانع تراشی او در دسترسی به تروریست‌‌ها بشود، عقب‌نشینی می‌‌کند؛ اما در محاسبه‌‌اش میدان دید کوچک راننده بولدوزر را حساب نکرده بود. تام هرندال از دیگر اعضای این جنبش است که در تیراندازی‌‌ها کشته شد.

راشل چوب حماقت خود را خورد. او برای اشاعه تروریسم فلسطینی و جلوگیری از محافظت اسرائیل از شهروندانش به غزه رفته بود. مجله چپ‌‌گرای Mother Jones او را یک بی‌‌شعور فریب‌‌خورده خطرناک دانست. نتایج تحقیقات ارتش اسرائیل اقدام عمدی او به خودکشی را ثابت کرد.

جیمز تارانتو، نویسنده وال استریت ژورنال پیشنهاد داده که جایزه «ابله ترین آدم سال» را به راشل کوری برای انگولک کردن یک بیل مکانیکی بزرگ اهدا کنند. اگر این انقلابیون جین پوش و جوجه آپارتمانی‌‌های مارکسیست، در عملیات ضد تروریستی در هر نقطه‌‌ای از دنیا بجز اسرائیل مداخله می‌‌کردند، قطعاً بی‌‌رحمانه تکه تکه می‌شدند.

ولیّ خدا کیست تا به داد مظلومان و مستضعفان1 برسد؟ برایان وود، عضو جنبش همبستگی بین‌‌المللی میگوید: "درنوردیدن مرزهای ملی به قصد مبارزه برای زندگی بیگناهانی که در چنگال ستمگران اسیرند" این بزرگترین درسی بود که راشل کوری پس داد. او در روزهای اقامت در رفح، معنای این بند از بیانیه دادگاه جنایتکاران جنگی نورمبرگ (1950) را به خوبی می‌‌فهمید که:

«انسان‌‌ها تکالیفی جهانی دارند که مقدم بر تعهدات ملی آنهاست.» و اعتقاد به این اصول وی را تشویق کرد تا جسمش را در راه دفاع از خانه آوارگانی فقیر، مقابلد بولدوزر 60 تنی کاترپیلار آمریکایی قربانی کند.

شهر المپیا؛ دریاچه کاپیتال؛ محل سکونت شهید راشل کوری

 

راشل کوری دختری آمریکایی است که از زندگی مرفه خود در المپیای واشنگتن دست کشید و به همراه تنی چند از دوستان همفکرش به خطرناک‌‌ترین نقطه دنیا، به رفح، آمد

تا مانع تخریب خانه‌‌های فلسطینیان بدست سربازان اسرائیلی بشود و در این راه جان خود را فدا کرد.

روایت فتح و شرح ساعت به ساعت واقعه: خبرگزاری‌‌ها، شبکه‌‌های تلویزیونی و مطبوعات آمریکا و اسرائیل طبق روال معمول‌شان خیلی گذرا از کنار آن گذشتند. اینک روایت شهادت راشل از زبان ژوزف اسمیت:

"من ژوزف اسمیت هستم؛ 21 ساله و اهل کانزاس از ایالت میسوری آمریکا. دو ماه است که به عضویت جنبش همبستگی بین‌‌المللی در آمده، در رفح مستقر شده‌‌ام و قصد دارم دو ماه دیگر نیز بمانم. جنبش همبستگی بین‌‌المللی (International Solidarity Movement) یکی از تشکل‌‌های حامی مردم فلسطین است که آغوش خود را به روی داوطلبان تمام کشور‌‌های دنیا - که برای مبارزه با اشغالگران قایل به توسل به شیوه‌‌های مقاومت بدون خشونت هستند- گشوده است."

روز یکشنبه 16 مارس 2003، از ساعت 11 تا 13؛ ما به دو گروه تقسیم شده بودیم. گروهی را، که سپر انسانی برای محافظت از کارگران چاه آب بودند، به تل‌‌سلطان فرستاده بودیم و گروه دوم نیز مراقبت از کارگران برق محله ‌‌السلام را بر عهده داشتند. این دو منطقه به دلیل نزدیکی به مرز، از هیچ امنیتی برخوردار نیست؛ زیرا تانک‌‌های گشتی اسرائیل به‌‌محض رویت فلسطینی‌‌ها، حتی کارگران غیر نظامی و کودکان در حال بازی را به گلوله می‌‌بندند.

 

از ساعت 13 تا 13:30؛ همقطارانم در محل? ‌‌السلام متوجه عبور دو بولدوزر و یک تانک ارتش اسرائیل از مرز و تعرض به منطقه غیر نظامی فلسطین شدند. آنان به سمت مزارع و بناهای آسیب‌‌‌‌دیده رفتند و شروع به تخریب آنها کردند. خانه‌‌های نزدیک مرز به‌‌شدت در معرض تهدید و خطر بودند، بنابراین سه تن از اعضای جنبش روی بام خانه‌‌ای ایستادند و دوستان دیگرشان را فراخواندند.

 

از ساعت 13:30 تا 14؛ من و یکی از آنان به سمت خانه دویدیم. بولدوزرها از پیشروی به سوی خانه‌‌ای که بر بامش ایستاده بودیم دست کشیدند؛ برای اختلال در عملیات بولدوزرها به‌‌آرامی به سوی‌شان رفتیم و در میدان دیدشان نشستیم. بعد روی بام خانه نیمه‌‌ مخروبه‌‌ای که در معرض تهدید بود، ایستادیم. بولدوزر قصد تخریب خانه نیمه‌‌مخروبه را داشت؛ دوست اسکاتلندی‌‌ام کنار خانه جست و خیز می‌‌کرد تا مانع تخریب آنجا شود. راشل و دو همقطار دیگرمان که در کنار چاه آب مراقبت می‌‌کردند با یک پلاکارد و بلندگو به ما پیوستند. راشل و آن اسکاتلندی کت‌‌های نارنجی رنگ براق راه راه به تن داشتند.

از ساعت 14 تا 15؛ یک خبرگزاری، سفارتخانه‌‌های آمریکا و انگلیس را از رفتار تهاجمی بولدوزرهای ارتش اسرائیل و به خطر افتادن جان شهروندان آمریکایی و انگلیسی با‌‌خبر کرد. اما آنها اقدامی نکردند. بولدوزر تقلا می‌‌کرد تا آن خانه نیمه مخروبه را فرو بریزد و ما همچنان سد راهش بودیم. ناگهان یک ستون بتونی کنار دوست اسکاتلندی‌‌مان فرو ریخت که خوشبختانه آسیبی به او نرسید. از ترس آنکه مبادا اسرائیلی‌‌ها دو خانه پشت این بنای نیمه‌‌مخروبه را هدف بگیرند یک نفر را روی بام خانه‌‌ها مستقر کردم و خود نیز بر بام نزدیکترین خانه ایستادم. بولدوزر دیگر می‌‌خواست گیاهان مزرعه‌‌ها را نابود کند که راشل و دو نفر دیگر سد راهش شدند. راننده برای ترساندن راشل و همراهانش به پیشروی ادامه داد و حتی شروع به شکافتن زمین کرد، خوشبختانه نزدیکی آنها ترمز کرد و آنها آسیبی ندیدند. بعد از ده دقیقه، بولدوزرها به سمت مرز عقب نشستند و کنار تانک‌‌های اسرائیلی رو به خانه‌‌ها موضع گرفتند.

من روی بام ایستاده بودم. بقیه همقطارانم در حالی که پلاکارد «جنبش همبستگی بین‌‌المللی» را بالای سر داشتند در مقابل تجهیزات ارتش جمع شدند و راشل با بلند گو با آنها شروع به صحبت کرد. از دهان سربازان داخل تانک، حرف‌‌های رکیک بیرون می‌‌آمد و از ما می‌‌خواستند که برویم رد کارمان. چند تیر هشدار به زمین شلیک کردند و گاز اشک آور انداختند که با وزش باد به سمت شرق پراکنده شد. از رویارویی ما با بولدوزر‌‌‌‌ها چند دقیقه‌‌ای می‌‌گذشت که ناگهان تغییر مسیر داده‌‌، به سمت شرق راندند. پنج نفر از همقطاران ما به تعقیب بولدوزر پرداختند. من و یکی دیگر از بام خانه پایین آمدیم. راشل همچنان داشت با بلندگو با سربازان صحبت می‌‌کرد. سربازان قصد داشتند او را به تانک نزدیک کنند، ولی راشل به علت رفتار بی‌‌نزاکت و تهاجمی آنها، امتناع کرد.

ساعت 15 تا 16؛ از دور دیدیم بولدوزرها دوباره به خاک فلسطین تعرض کرده، شش تن از دوستان ما سعی می‌‌کنند جلوی آنها را بگیرند. بنابر‌‌این تانک را به حال خود گذاشتیم و به دوستان پیوستیم. در این گیرو دار، یک همکار آمریکایی به نام «ویل» به کپه‌‌ای از سیم خاردار کوبیده شد.شانس آورد که بولدوزر ترمز کرد و به موقع عقب کشید. لباسش به سیم‌‌خاردار گیر کرده بود که به کمک ما خلاص شد. تانک به نزدیکی ما آمد. سربازی سرش را از برجک آن بیرون آورد؛ چشمانش ناگهان گرد شد؛ گویی انتظار نداشت «ویل» را زنده ببیند.

از ساعت 16 تا 16:45؛ روی ساختمان‌‌های مخروبه رفتیم تا نگذاریم بولدوزرها به زمین‌‌های فلسطینی‌ها آسیب برسانند. رانندگان بولدوزر‌‌ها فحش می‌‌دادند، می‌‌خندیدند و شکلک درمی‌آوردند.

از ساعت 16:45 تا 17؛ یکی از اهالی رفح، پزشکی بود که راشل و سایر دوستان ما اغلب در خانه او اقامت می‌‌کردند. بولدوزری به سمت خانه او آمد. راشل سر راه نشسته بود. از روی بلندی به خوبی می‌‌توانستیم اطرف‌مان را ببینیم.

راشل کت نارنجی براقی به تن داشت و در فاصله حدود 15 متری بولدوزر روی زمین نشسته بود. در این هنگام، مثل بقیه بچه‌ها، که توانسته بودند بولدوزرها را به عقب نشینی وادار کنند، شروع به جنب و جوش و فریاد کرد. بولدوزر همچنان جلو می‌‌آمد و در نزدیکی راشل خاک را زیر و رو می‌‌کرد. تلی از خاک که با بیل بولدوزر کنده شده بود شکل گرفت. اگر همانجا ترمز کرده بود شاید در نهایت پاهایش می‌‌شکست. اما بولدوزر با پیشروی خود، راشل را به زیر کشید.

به طرف بولدوزر دویدیم. داد و فریاد راه انداختیم. یکی از دوستان با بلندگو فریاد می‌‌کشید؛ اما راننده هم چنان بی‌‌اعتنا به داد و فریاد ما، به پیش راند و راشل را کاملاً زیر گرفت. سپس بدون آنکه بیل را بلند کند، دنده عقب گرفت و همین‌‌طور که به خط مرزی باز می‌‌گشت راشل را روی زمین خرد و خمیر کرد!

چند نفر به طرف راشل دویدند و بی‌‌درنگ کمک‌‌های اولیه را شروع کردند.

مقتل خوانی ژوزف اسمیت برای یاس مسیحی آمریکایی: "بدنش آش و لاش، صورتش پاره پاره و خونین و پوستش کبود شده بود؛ با صدای ضعیف و حلقومی گفت: «کمرم شکست!» دیگر از او چیزی نشنیدیم." سلام بر کمر شکسته حضرت امام حسین علیه السلام و بدن مطهرش که زیر سمّ اسبان لگدمال شد: الا یا أهل العالم! إن جدّی الحسین، سفکوه عدواناً! و حسین علیه السلام در آن لحظه هیچ کس نداشت!

او را به پهلو خواباندیم تا در صورت استفراغ یا خونریزی، خفه نشود. علائم خونریزی مغزی را تشخیص دادیم.

سرش را بالا گرفتیم و دائم با او حرف می‌‌زدیم تا هوشیاریش حفظ شود.

بولدوزری که در فاصله 30 متری ما کار می‌‌کرد، دست از کار کشید و به سمت مرز عقب نشست و در نزدیکی بولدوزر قاتل توقف کرد. یک تانک به ما نزدیک شد تا اوضاع را بررسی کند. نعره‌‌زنان گفتیم بولدوزر از روی دوستم عبور کرده و او می‌‌میرد. اما دریغ از کلامی که از دهان سربازان بیرون بیاید! نه کمک کردند و نه سوالی پرسیدند. با بیسیم پیام‌‌هایی رد و بدل کردند و بدون عقب‌‌نشینی میان دو بولدوزر توقف کردند.

یکی از دوستانم به خانه دکتر دوید تا او را برای کمک بر بالین راشل بیاورد و آمبولانس خبر کند. ما با تلفن‌های همراه خود نمی‌‌توانستیم شماره اورژانس را بگیریم. به سربازان اطلاع دادیم آمبولانس فلسطینی در راه است تا به سویش تیر‌‌اندازی نکنند.

در ساعت 17 تا 17:30؛ آمبولانس رسید. امدادگران با به خطر انداختن جانشان از آمبولانس بیرون آمدند و برای انتقال راشل دوان‌دوان به نوار مرزی رفتند. ما نیز همچون سپر انسانی نگذاشتیم تیراندازان تانک به امدادگران آسیب برسانند؛ قبلا بارها مرتکب این عمل شده بودند.

از بولدوزر‌‌ها عکس گرفتیم، اما تصویر برداری از راننده به خاطر شیشه‌‌های دودی اتاقک بولدوزر ممکن نشد. راشل را به آمبولانس رساندند.

چشمانش باز بود و هنوز نفس می‌‌کشید!

اما آثار درد شدید از سیمایش پیدا بود.

چهار نفر از دوستان، راشل را تا بیمارستان «النجار» همراهی کردند.

در ساعت 17:20؛ جسد راشل را که رویش ملافه سفیدی بود از اورژانس خارج کردند!

محمد، از دوستان ما و عضو قابل اعتماد جنبش، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، بغض راه گلویش را بسته بود، گفت: «تمام کرد!»

نمی توانستم مرگ سریع راشل را باور کنم.

راشل شهید شرف و انسانیت است؛ شهید غسل و کفن ندارد !

حیرت‌‌زده و مبهوت به دیوار تکیه دادم و ناگهان مانند دیگران بغضم ترکید و شروع به گریه کردم.

محمد به یکی از شبکه‌‌‌‌‌‌های تلویزیونی بین‌‌المللی این حادثه دلخراش را خبر داده بود.

من و راشل در یک کالج تحصیل می‌‌کردیم. اما آشنایی ما دورادور بود. روزی که به من رایانامه‌ای ارسال کرد و گفت که قصد دارد یکسره به رفح بیاید. بسیار خوشحال شدم. ملحق شدن عضوی جدید برای مدتی طولانی به ما به‌‌خصوص شخصیتی متعهد و ایثارگر چون راشل، تصادفی هیجان‌‌انگیز و غیرقابل تصور بود.

 

راشل به نیت اقامت دو یا چند ماهه به رفح آمد. اما انگیزه و رویای بزرگتری در سر می‌پروراند: خواهرخواندگی رفح با المپیا در آمریکا!

هفت هفته اقامت او در رفح تأثیر شگرفی بر مردم این دیار برجای گذاشت. عده زیادی برای نمایش عمق اندوه خود در تشییع جنازه‌‌اش شرکت کردند.

کودکان رفح از او خاطرات خوشی به یاد دارند. تنقلات به آنان می‌‌داد و گاهی نیز همبازی‌‌شان می‌شد.

فلسطینیان می‌‌گفتند: «تو خارجی بودی، اما حالا از مایی».

راشل حدود یک ماه پیش از شهادتش در تظاهرات عمومی کودکان فلسطینی در استان رفح ضد ادامه تجاوزات وحشیانه صهیونیست‌ها بر ضد ملت بی دفاع فلسطین شرکت کرد.

و در این تظاهرات پرچم امریکا و رژیم صهیونیستی را به آتش کشید.

وی همچین بوش رئیس جمهور امریکا را یکی از جنایتکاران جنگی قلمداد کرد و خواستار تحویل وی به دادگاه بین المللی جنایتکاران جنگی شد. کودکان مظلوم فلسطین را دوست داشت.

در آن تظاهرات راشل گفت: به خاطر این در فعالیت‌های کودکان شرکت می‌کنم که آنان در شرایط بسیار سختی زیر باران گلوله‌ها و بمب‌ها زندگی می‌کنند.

منازل اطرافشان ویران می‌شود و آب آلوده می‌نوشند. و من هر کاری که از دستم برآید برای این کودکان مظلوم انجام خواهم داد! سلام خدا بر ساقی کربلا و حامی خیمه ها!

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( سه شنبه 91/5/31 :: ساعت 12:42 صبح )
»» عید

عیدانه فراوان شد

تا باد چنین بادا

عید فطر بر همه ی شما عزیزان مبارک



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( یکشنبه 91/5/29 :: ساعت 11:51 صبح )
»» هنر فمینیستی؛ سکوی پرتاب یا سقوط

چرا منزلت زنان به عنوان «هنرمند» تا این حد کم ارزش شمرده می‌شود؟ چرا تاریخ هنر، چندان زنان هنرمند برجسته‌ای به خود ندیده است؟ از چه راه‌هایی تمایلات زن‌گرایی در هنر ارتقاء خواهد یافت؟ آیا هنر زنان باید به طور بنیادین با آنچه هنرمندان جنس مخالف او می‌آفرینند، متفاوت باشد؟ این‌ها مجموعه سؤالاتی است که فمینیست‌ها پس از بررسی‌های موشکافانة تاریخی مطرح کردند. اصلی‌ترین سؤالات هنگامی مطرح شد که زنان، نامی از گذشتگان خود در دنیای پرهیاهوی هنر نیافتند و ساده‌ترین سؤال آنان یعنی «زنان هنرمند کجا هستند؟»،‌ بی‌پاسخ ماند. نخستین بیانیه‌های این جنبش در ابتدای دهه 1970 شکل گرفت و در ابتدای کار، زنان علاقه‌مند به هنر و تاریخ‌نویسان هنر زنانه، مجموعه پرسش‌هایی را در رابطه با زنان و هنر مطرح کردند.


 

نکته:
«امروز ما نمی‌توانیم جهان را بدون تأثیر فمینیست‌ها در چهار دهة اخیر تصور کنیم. برای اینکه آنها نه فقط مسائل مربوط به زنان، بلکه مسائل هنری و انسانی را پیش بردند و می‌بینیم که نقش تعیین‌کننده‌ای در مطرح کردن مسائل اساسی هنر داشته‌اند.» لیندا ناکلین
مقالة ذیل حاصل تورقی کوتاه در میان کتب مربوط به فمینیسم و هنر است. کتب موجود و دردسترسی که با موضوع این مقاله در ارتباط بودند، تماماً ترجمه‌ای مستقیم از مجموعه آثار نویسندگان غربی بودند. پرداختن به این مسئله که تا چه حد این برداشت‌ها و تفکرات فمینیستی در رابطه با هنر درست یا اشتباه است، خود نیازمند تحقیقی مجزا می‌باشد. این مقاله برداشتی کاملاً تحقیقی و به دور از هرگونه نظریه‌پردازی از میان همین منابع است.

مقدمه:
تقریباً از اواخر سال‌های 1950 و اوایل 1960، جنبشی متشکل از گروه زنان شروع به فعالیت نمود. این جنبش که یک حرکت فکری بود، حیطة هنر را نیز در بر گرفت. فمینیست‌ها نام گروه خود را از الاهه‌های یونانی اقتباس کرده‌اند. در یونان باستان از الاهه‌های هند بارها نام برده شده است. در بخشی از اساطیر یونانیان، از دخترانی به نام الهه‌های هنرهای زیبا، موسیقی و ادبیات یاد شده که در دوره‌های بعد به سراغ مشغله‌های فکری دیگری از قبیل تاریخ، فلسفه و نجوم رفته‌اند. اهمیت این الاهه‌ها از محبوبیت‌شان در نزد شاعران ناشی می‌شود. شاعران از آنان الهام می‌گرفتند و از آن‌ها مدد می‌جستند.1
فمینیست‌ها بر آن شدند تا به استناد اسطوره‌های یونانی خود، اصالت فرهنگی زنان را به جهانیان - به ویژه دولتمردان - گوشزد نمایند،‌ به همین دلیل در هنر فمینیستی، تمام ویژگی‌ها، ‌زیبایی‌ها، قهرمانگری‌ها، اساطیر زنانه و تمامی آنچه به نوعی به زنان مربوط می‌شود، انعکاس داده شد و زنان این ویژگی‌های خود را از طریق رمان‌ها، اشعار، نقّاشی‌ها، سینما، مجسمه‌سازی و ... در مرکز توجه قرار دادند.2
هنر فمینیستی از برجسته‌ترین جریان‌های هنری موضوع‌گرا در جنبش‌های هنری معاصر است که همگام با جنبش فمینیستی شکل گرفت. هنر جدید فمینیست، اختلاف عمیقی با آن نوع هنر «زن‌گرا» که در تاریخ هنر رایج بود، دارد. فمینیست‌ها به جای آنکه صرفاً بر ضمیر هنرمند تأکید کنند، به مجموعة عوامل تأثیرگذار بر آثار هنری توجه دارند. آنان ارزیابی و نقد هنر را در صورتی درست می‌دانند که در ارتباط با سایر پدیده‌ها بوده و در تمامیت، مستقل و منفک شده باشد. هنر فمینیستی از آن رو جریان هنری جدیدی محسوب می‌شود که هنر زنان را از کُنج خانه‌ درآورد، وارد یک عرصه عمومی کرد و آن را قابل نقد و بررسی نمود.
تقابل هنر دینی و غیردینی
هنر دینی آن هنری است که تجلّی معنویت و انسانیت باشد. این سبک از هنر در خدمت تعالی اندیشه و عمل انسان قرار گرفته و موجب سستی و انحراف در فکر و عمل او نمی‌شود و هنری که تنها در خدمت غرایز مادی و پست بوده و تنها خدمت‌گزار جنبه‌های مادی بشر و احیاناً در خدمت اندیشه‌های پست و سست‌عنصر باشد، هنر مبتذل و غیردینی محسوب می‌شود.
نگاه به زن در هر فرهنگ و مذهبی، مبتنی بر مبانی آن فرهنگ و مذهب است. در فرهنگی که انسان بنا به ذات و ماهیت خود تعریف شده و عناصری چون جنسیت یک عَرَض محسوب می‌شود، نه ذات؛ زن همچون مرد واجد ارزش‌ها، صفات و شخصیت انسانی محسوب شده و زنانه بودن او مورد احترام و باور است. بالعکس فرهنگ‌ها و مذاهبی که به زن بر اساس شرایط متحول فکری، اجتماعی و سیاسی توجه می‌کنند، تاریخ پرفراز و نشیب کاملاً نامتعارفی را در رعایت حقوق زنان از یکسو و پایمالی عزّت و کرامت او از سوی دیگر دارند. زن ماهیتی همسان با هنر دارد و این همسانی در فرهنگ‌هایی مورد توجه واقع می‌شود که از یکسو زن را در مقام خویش شناخته و باور کرده باشند و از دیگر سو هنر را به عنوان تجلی زیبایی شناختی ایده و عقیده خود قرار داده باشند. در این صورت نسبت زن و هنر حقیقی است و جز این، هنر بستر هتک عزّت، شرافت و انسانیت زن خواهد شد.3
هنر به عنوان تجلّی و تبلور ایده و عقیده انسان در توجه به زن، به عنوان تابعی از مبانی ثابت جهان‌بینی‌ها عمل نموده و لذا در دوره مادرسالاری بنا به نقش و تقدّس زن، زن هم خالق هنر است و هم منبع الهام هنر و هم بنا به جایگاه رفیعش یعنی همان مادری، ممدوح و ستایش شدة آن. اما با افول نقش زن و تقلیل جایگاه اجتماعی او و دگرگونی نگاه به زن، منزلت او در هنر دگرگون شد و پیش از آن‌که منبع پاک الهام در آفرینش‌های هنری باشد، جسمانیت او موضوع هنر قرار گرفت. این تفکر هم مکانت زن را در زیر سیطره جسمانیت قرار داده و جسمش او را بر روحانیت او برتری داد و هم ساحت هنر را آلود و بدین صورت از نقش بی‌بدیل زن در خلاقیت‌های هنری کاست.
در قرن 18 و با طرح افکار کانت که بی‌تردید بر جهت‌گیری هنر غرب اثر بخشید، اثر هنری خود را از هرگونه هدفمندی دینی و اخلاقی رها کرد و در نتیجه ایدة «هنر برای هنر» شکل گرفت و این معنا که هنرمند اگر بخواهد می‌تواند صرفاً بر جنبة دینی و اجتماعی توجه نداشته باشد، مورد تأکید قرار گرفت؛ اما هنر دینی بر خلاف نظریة «هنر برای هنر» و برخلاف تفکر کانتی که زیبایی را از یکسو بر زیبایی حسی محدود می‌کند و از سوی دیگر می‌کوشد زیبایی را از قید و بند هرگونه علاقه رها سازد، سعی دارد تا هنر را در خدمت اهداف و اغراض اخلاقی و معنوی درآورد. از دیدگاه هنر دینی،‌ اگر هنر کارکرد غایت‌مندانه نداشته باشد، مشروعیت ندارد و اگر هنر از دین تهی شود، بی‌تردید به حذف مفهوم واقعی هنر منتهی می‌شود. بی‌شک حضور هنر دینی و اغراض دینی است که موجب شده میکل آنژ به مدت چهار سال روی داربست دراز بکشد و سقف کلیسای سیستن (sistin) را نقاشی کند.
هنر دینی غفلت‌زداست و توجه به مرکز عالم را که ذات پروردگار است، در انسان‌ها احیا می‌کند. وجه ممیزة هنر دینی و غیر از آن این است که در هنر دینی، انتظار از خلق آثار هنری، نزدیکی انسان به خداوند و معنویت است، در حالی که در هنر غیردینی، هنرمند مشغول دنیا می‌شود و به امیال و غرایز پایبند می‌گردد. در هنر دینی، هنرمند هرگز درصدد برانگیختن احساسات و عواطف نیست. منظور هنرمند در هنر دینی، القای نوعی حقایق و معانی است، نه این‌که بیننده یا شنونده و خواننده را به هر نوعی تحت تأثیر قرار داده و احساسات او را تحریک کند.4
تجربه مجدد هنر
«زیبایی‌شناسی» مکتبی فلسفی است که فرم‌ها، ارزش‌ها و تجربة هنر را تحلیل می‌کند. از آن رو که این مکتب به رابطة میان نتیجة اخلاقی یک اثر، محتوای روان‌شناختی و اجتماعی آن و تولید، فرم و کارکرد و تأثیراتش مربوط می‌شود، مسائل زیبایی‌شناسی به تفکرات فمینیستی ارتباط پیدا می‌کند.
مکتب زیبایی‌شناسی فمینیستی با این مقدّمه آغاز می‌شود که هنر در کل جنسیتی شده است. پژوهش فمینیستی، جنس هنرمند را با ارزش‌های جنسیتی،‌ نهادهای هنری و مخاطبان هنر مرتبط می‌داند. فمینیست‌ها در بحث زیبایی‌شناسی، به دنبال این هستند که رابطة میان رسمی بودن هنر و تصاحب ذهنی و جمعی آن را برای زنان تغییر دهند.5 آنان در نقد فمینیستی اصول تاریخ هنر را زیر سؤال می‌برند، دیدگاه‌های تاریخی آن را تصحیح می‌کنند و تعاریف جدیدی از ضعف و فن می‌آفرینند. در نظریات فمینیستی، چنین استدلال می‌شود که هنر قدیم، از طریق تصویرپردازی با استفاده از نمادهای مبالغه‌آمیز در رابطه با حُسن و عیب زنانه، ابزاری در خدمت انطباق نقوش جنسی با جامعه بوده است.
نظریات فمینیستی بر مفروضات بنیادین رشتة هنر می‌تازد و با فرض‌هایی مانند اینکه نوآوری هنری فردی، پیش‌رو است - زیبایی‌شناسان فمینیست با تکیه بر هویت جمعی کارهای دستی، آگاهانه تلاش گروهی را در کار خود گنجاندند - و یا این‌که نهاد آوانگارد به هنرمندان آزاد «مرد» بستگی دارد، به مخالفت علنی می‌پردازد.
«تجربة‌ مجدد هنر» از منظر فمینیستی، یعنی جدا کردن هنر از یک موقعیت برج عاجی با ارزش عام و دیدن آن، نه بسان منعکس‌کنندة منفعل تاریخ اجتماعی، بلکه شبیه ابزاری که در هر دوره تاریخی می‌تواند به مثابه نیروی اجتماعی پرقدرتی به کار آید. فمینیست‌ها با تکیه بر «تجربة مجدد هنر» زمینه‌ای برای هنرمندان زن آفریده‌اند تا هنر جدیدی را عرضه دارند که بر تجربة شخصی و جمعی زنان تأکید داشته و موارد و مصالحی را مرتبط با زندگی زنان به کار برند.6
در حقیقت ویژگی هنر معاصر زنان، استفاده از فنون ضد کلاسیک است. هنر فمینیستی با وارانگی آگاهانة - کم و بیش تمام - ارزش‌های زیبایی‌شناسی، به جنبش‌هایی در جهان هنر پیوست که آن جنبش‌ها با تاختن به مسئله مفهوم هنر، همگان را شگفت‌زده و خشمگین ساخت. باید قبول کرد زنان تنها به دلیل این‌که پیش‌داوری‌های دیرینه را زیر سؤال برده‌اند، به جهان هنر کشیده نشده‌اند. نقش فمینیست‌ها در ایجاد یک چالش بزرگ در تاریخ هنر نشانگر پیکار خستگی‌ناپذیر آنان است، برای رسیدن به آرمان‌هایشان.
زنان هنرمند فمینیست سعی نمودند به بررسی پویش خودِ جنسیت‌گرایی بپردازند و جنبه‌های مختلفی از هویت مانند نژاد، قوم‌گرایی و هویت جنسی و ... را زمینة کار خود سازند. در حقیقت آنان از هنر به عنوان پایگاه و ابزاری برای پرده برداشتن از جنبه‌هایی از جایگاه اجتماعی مانند انگاره‌های زنانگی و مردانگی در تاریخ هنر و ... استفاده نمودند.7
آراء و افکار فمینیست‌ها عمیقاً بر روش‌های زیبایی‌شناسانه پیشین تأثیر گذاشت و موجب شد که تغییرات زیادی در نگرش‌های فلسفی قرن بیستم و دنیای هنر ایجاد شود. فمینیست‌ها سعی کردند به دسته‌بندی هنرهای زیبا مشغول شوند.
زنان؛ گمنامان دنیای هنر
جنبش فمینیستی با طرح سؤالات مختلف و اشارات مستقیم، به مسائلی چون کاستی‌ها و کمبودها در هنر و وجود طبع مردسالارانه و نژادپرستانه بودن تاریخ هنر سعی کرد تا توجه افکار جهانی را به خود معطوف دارد. متفکران این جنبش با دست‌گذاردن بر روی نکات حساس و کمتر دیده شده در تاریخ هنر، سعی در جلب توجه افکار جهانی نمودند. «گزیلدا پولاک» برای رسیدن به این هدف کتابی نوشت و عنوان کرد: «تاریخ هنر، تاریخ مردسالار است. آن هم تنها مردان سفیدپوست اروپایی، در آن نه نشانه‌ای از زنان وجود دارد و نه حتی رنگین‌پوستان. اینان همواره از آموزش هنر محروم بوده‌اند. نوشتار و گفتارهای فراوانی از این دست وجود دارد که تأکید نویسنده را بر تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی به خوبی نشان می‌دهد.
فمینیست‌ها می‌خواستند با تئوری‌های خود این تصور دیرین را واسازی کنند و نشان دهند که خنثی بودن زبان تاریخ هنر، از قماش بی‌جنسیتی زبان منطق و علوم نیست و در آن همواره جنس مذکّر، نماد مطلق انگاشته شده است. در یکی از کارتون‌های زیرکانة «نیویورکر»، چند زن دوران ماقبل تاریخ، سرگرم نقاشی دیوارهای غار هستند که یکی از آن‌ها از دیگری می‌پرسد: فکر می‌کنی در آینده به خاطر کسی خطور خواهد کرد که چرا هیچ یک از نقاشان بزرگ جهان مرد نبوده‌اند؟
این شوخی زیرکانه پرسشی عمیق را با خود به همراه داشت؛ چرا با آن‌که از موقعیت و شرایط زن در سال‌های اولیه آگاهی نداریم و با تمام گمانه‌زنی‌ها و روایات هنوز به درستی نمی‌دانیم چرا این نقش‌ها بر دیوار زیستگاه انسان‌های ماقبل تاریخ نشسته است و چه کسی آن‌ها را نقاشی کرده است و با آن‌که هیچ یک از این غارنگاره‌ها اسم و امضا ندارند، بی‌هیچ شک و تردید آن‌ها را دستکار مردان می‌دانیم و هرگز فکر نکرده‌ایم شاید چندتایی از آن‌ها را زنان نقاشی کرده باشند. آیا این یقین می‌تواند علتی به جز رسوبات و پیش‌فرض‌هایی که تاریخ هنر در ذهن ما بر جای گذاشته است، داشته باشد؟8
فمینیست‌ها برای رویارویی با تبعیض‌های استوار بر جنسیت و زدودن زنگارهای آن، در آغاز به مطالعه و تعبیر دوباره تاریخ پرداختند و به تفاوتی که مدرنیسم میان هنرهای زیبا و صنایع دستی قائل شده بود، اعتراض کردند. پرسش این بود که چرا در سلسله مراتب هنر، به صنایع دستی و خانگی که بیشتر شامل دستکارهای زنان می‌شود، فرودست‌ترین جایگاه داده شده است؟ ناگفته پیداست که طرح این پرسش در جهت حمایت از زنانی بود که در طول تاریخ قوانین یک‌سویه جوامع مردسالار آنان را بر آن داشته بود تا منتزع از کل فرهنگ و هنر، خود را به ساختن دستکارهایی ناچیز - از نظر مبایعه - قانع و قائل کنند و بیشتر به سراغ خیاطی، گلدوزی و کارهایی از این قبیل بروند تا نقاشی و مجسمه‌سازی. به بیان دیگر، در گذشته نقاشی هرگز به عنوان عاملی برای امرار معاش زنان به کار نمی‌رفته و نقاشانی چون «هنریتا رای» که معاش خانواده خود را از این طریق تأمین می‌کرد، جزء استثنائات محسوب می‌شدند. به هر روی زنان آنقدر گفتند و نوشتند و فریاد زدند تا سرانجام بسیاری از صنایع دستی از جمله قالی‌باقی، پتوی سرخ‌پوستان، ناواجو و گلدوزی و ملیله‌دوزی جزئی از آثار هنری محسوب شدند.
تأثیر دیدگاه‌های فمینیستی بر هنر
هنگامی‌که فمینیست‌ها مشغول کار می‌شوند و به مباحث زیبا‌شناسی می‌پردازند، ایراد کار را از دوران افلاطون و دورة تاریخی یونان باستان به بعد می‌دانند. آنان بر این باور بودند که پایه‌های زیبایی‌شناسی اولیه هنر، مبنایی کاملاً مردانه داشته و هرچه به دوران مدرن نزدیک می‌شویم، آن تک‌صداهای زنانه نیز نادیده گرفته شده است. در دوران رنسانس و قرون 17، 18 و 19 میلادی، در کتب تاریخ هنر، تعداد قابل توجهی زن هنرمند به چشم می‌خورند. اگر چه آموزش از آنان دریغ می‌شده و نمی‌توانستند در سیستم‌ هنری آن روزها نقشی بازی کنند، اما در تاریخ هنر نام آنان به چشم می‌خورد.
هنگامی‌ که به قرن بیستم می‌رسیم، نام زنان تعمداً نادیده گرفته می‌شود و یا از تاریخ هنر حذف می‌شود. از این دوره تا دهة 1980 تقریباً هیچ زنی در کتب تاریخ هنر وجود ندارد، چرا که آثار بر مبنای معیارهای مردانه انتخاب می‌شدند و اگر زن مطرحی هم به عنوان پایه‌گذار و ابداع‌کننده و شخصی که در تاریخ هنر تغییری ایجاد کرده وجود داشت، حذف می‌شد. از نیمه دهه 1980، زنان نقاش بار دیگر به رسانه‌های سنتی و آفرینش آثار هنری روی آوردند. در این برهه نقاشان زن به ایستادگی در مقابل «نگاه خیره مردانه» و «زنان شیء شده» پرداختند و از بسیاری از زنان، جسارت‌های نامنتظره و غافلگیرکننده‌ای هم سر زد و آثاری پدید آوردند که زبان هنری بسیاری از مردان را بست.9 هنر سنتی، تصویر‌سازی زن برهنه را در مقابل مرد که فرهنگ است، «طبیعت» قلمداد می‌کند. به همین دلیل اولین موضوع در تولیدات فرهنگی فمینیستی، باز پس‌گرفتن «تن‌ زن» و یافتن تصویرپردازی جدیدی از قراردادهای بازنمایی سرکوبگر است. در این دوران بسیاری از هنرمندان همچون «سیلو» و «اسلی» به نقاشی از «مرد برهنه» روی آوردند تا تعصب ناپیدای هنر را در این باره زیر سؤال ببرند.
توجه به آثاری که قبلاً جزء صنایع دستی محسوب می‌شد، شعله‌ای بود که فمینیست‌های نسل دوم توجه زیادی به آن نمودند. فمینیست‌ها «ریسندگی» را همراه با ادبیات به تار و پود تولید هنرهای زیبا پیوند می‌زدند تا تاریخچة زندگی و تجارب زنانی را که تمایل به بازنمایی دارند را کامل‌تر بیان کنند. مورخان هنر فمینیست «نساجی» را یکی از اَشکال هنر زنان دانستند که باید به آن توجه بیشتری کرد، آن‌ها خود را محدود به تأکید بر اعتبار منسوجات سنتی زنان نکردند،‌ بلکه سلسله مراتب اشکال هنری را که سبب حذف منسوجات از هنر شده است، مورد تحلیل و نقد قرار دادند.
مورخان فمینیست، مزیت قائل شدن برای نقاشی و مجسمه‌سازی را رد می‌کنند و حتی گاهی هنر پارچه‌بافی را با مجسمه‌سازی و هنرهای زیبا درمی‌آمیزند. فمینیست‌هایی که پارچه می‌بافند، درصدد ایجاد پیوند میان هنر و فعالیت‌های سیاسی جنبش زنان هستند. برای نمونه،‌ جنبش صلح‌طلبی پرچم‌سازی را احیا کردند که در آن هنرهای نساجی سنتی و اعتراض سیاسی در یک تصویرپردازی متضاد «کلاژ» و «اینترنت» ادغام شده بود.
از نظر برخی زنان جهان سومی، «نساجی» تنها ابزار قابل دسترس برای بقا و مقاومت سیاسی‌شان است. «نساجی» در اشکال معاصرش، به معنی طیف وسیعی از تفکرات مادی، طرح‌های ذهنی و خوانش‌های نشانه‌ای است و پارچه‌بافی بخشی از زندگی روزمره و آکنده از مجموعة پیچیده‌ای از تاریخ، ایده‌های تزئینی، فعالیت‌های مذهبی و اجتماعی، تجارت و سیاست و حتی استعمارگری می‌باشد.10
«ضیافت شام»؛ سمبل هنر فمینیستی
«جودی شیکاگو» هنرمند، نویسنده، فمینیست و معلم و متفکری است که چهار دهه از زندگی‌اش را صرف تدریس و آموزش کرده است. او یکی از پیشگامان هنر و آموزش فمینیستی در آمریکا بود و شاید بتوان گفت مشهورترین اثر هنری فمینیستی11 که در کتب تاریخی هنر راه پیدا کرده - اثر «ضیافت شام» - به رهبری او متولد شده است. وی این اثر را به همراه هنرمندان زیادی خلق کرد و نظریه فمینیست‌ها را بر مبنای جمعی بودن هنر نه فردی بودن آن، به اثبات رسانید.
این اثر هنری، متشکل از آثار و اشیایی است که قبلاً جزء «هنر والا» نبوده‌اند. هنر والا شامل نقاشی، مجسمه‌سازی و معماری بوده است. شیکاگو و گروهش سعی می‌کنند سرامیک و گلدوزی را در جهان هنری که تنها هنر «سطح والا» را می‌‌دیدند، مطرح نمایند. در این اثر میز شامی دیده می‌شود که به شکل مثلث است و در هر ضلع آن سیزده میز کوچک‌تر قرار دارد و هیچ سلسله مراتبی در آن دیده نمی‌شود.12 هر یک از این میزها به یک زن تعلق دارد؛ زنی که شخصیت واقعی داشته و یا زنی که نام او در اسطوره‌ها آمده است. داخل آن نیز با 999 کاشی تزئین شده که بر روی هر کدام از آن‌ها نام یک زن قرار دارد. روی میزها تمامی وسایل لازمة تشکیل یک میز شام قرار دارد. گروهی از زنان سرامیک‌کار، ظروف را ساختند و عده‌ای برای زیر بشقابی‌ها، سوزن‌دوزی و گلدوزی کردند و عدة دیگر نیز ظروف را نقاشی نموده‌اند.
جودی شیکاگو در طول دوران فعالیت هنری خود، پروژه‌های گروهی متعددی را انجام داده است. یکی دیگر از پروژه‌های مهم او «خانه زنان»13 است. خانة زنان که در ابعاد وسیعی اجرا شد، یک کارگروهی در خانه‌ای بزرگ و در حال تخریب در کالیفرنیا بود. گروهی به سرپرستی «جودی شیکاگو» و «میریام شایپرو» دست به خلق آثار گوناگونی زدند. خانة زنان، آرزوها، حس نوستالژیک، خوف و خشم و غضب زنان را در محلی به نام خانه - که مکان همیشگی بسیاری از زنان در طول تاریخ بوده - نشان می‌داد و نقش خانگی زن طبقه میانی جامعه غرب را به چالش کشید. زحمت زنان به عنوان بخشی از این پروژه قلمداد می‌شد و فضاهایی از هنرهای زنان آراسته شده بود؛ یعنی محیطی از قلاب‌دوزی‌ها و فضایی نرم و گرم. این‌ها کنایاتی بودند به احساسات زنان در خانه؛ احساساتی مهم که هیچ‌گاه در طول تاریخ دیده نشده بودند. در این پروژه بسیار قدرتمند، به کلیشه‌های زیستی و نگاه‌های مردم‌سالاری رایج به زنان حمله‌ور شد.14
حضور زنان در هنر اسلامی
هنر اسلامی تبلور احساس و بصیرت هنرمند مسلمان است. هنرمند مسلمان، هنر را عبادت و وسیله‌ای برای تقرب به حق تلقی می‌کند. هنر اسلامی بند یأس نیست، بلکه بال‌های امید است.15
در رابطه با حضور زنان در هنر اسلامی، نکات ریزِ جالب توجهی وجود دارد. تردیدی نیست که زنان نقش مهمی را به عنوان حامیان هنر و معماری ایفا کرده‌اند. «جُشیه» مادر رومی المنتصر خلیفه عباسی، قبه‌ای هشت‌ضلعی به نام «قبه الصلیبیه» را بر روی رودخانه سامرا ساخت، این قبه، قدیمی‌ترین آرامگاه اسلامی باقی مانده است. (متأسفانه اطلاعات تاریخی کمی در رابطه با این زن وجود دارد، جز این‌که او مسئول ساخت این بنا بوده است.)
کاخ بانو «نوشتوق المظفری» که ساخت آن در حدود سال 1388 به اتمام رسید، و یکی از مهم‌ترین بناهای قرون وسطی در اورشلیم و از آثار تاریخی هنر اسلامی می‌باشد که یک زن نقش مؤثری در ساخت آن داشته است. (از این بانو نیز چیزی جز اسمش در تاریخ موجود نمی‌باشد). با بررسی آثار تاریخی به جرئت می‌توان گفت که زنان در دوران حکومت‌های ترک - مغول، از قرن سیزدهم به بعد در مقایسه با جامعه قدیم عرب یا ایرانی، از منزلت بیشتری برخوردار بوده‌اند. از قرن چهاردهم به بعد تصویر ملکه‌ها و شاهزاده‌خانم‌های بر تخت نشسته همانند مردان در نقاشی‌ها به چشم می‌خورد. در ترکیه عثمانی، مهرماه دختر سلیمان کبیر، سفارش ساخت دو مسجد یکی در «اسکودار» و دیگری در «اورنه قاپی» را به سنان داد.
علت نبودن اطلاعات تاریخی کامل از فعالیت زنان در هنر اسلامی، دو مسئله است: اول این‌که نویسندگان تاریخ مردان بوده‌اند و دوم این‌که در میان اعراب مسلمان، آوردن نام زنان مرسوم نبوده است. بنابراین در تاریخ هنر اسلامی، اطلاعات بسیار کمی در رابطه با زنان هنرمند یا علاقه‌مندان واقعی به هنر دیده می‌شود و آن معدود اسامی موجود نیز در حد یک یادآوری می‌باشد و توضیحی در رابطه با خصوصیات آن زنان و یا عرصة فعالیت و جایگاه اجتماعی‌شان وجود ندارد.
احتمال وجود زنان سفالگر نیز در تاریخ هنر اسلامی وجود دارد. به عنوان نمونه سفالینه لعابی آبی رنگ که در فسطاط (قاهره قدیم) از زیر خاک بیرون آورده شد، ظاهراً این نوشته را بر خود دارد: «کار خدیجه».16
در خاورمیانه جدید، زنان اغلب بافنده بوده‌اند. «ابن حَزْم» در قرن یازدهم در «کوردوبا» (قرطبه) زندگی می‌کرد. وی در رساله خود درباره عشق یعنی طول‌المامه (حلقه وصل) اشاره می‌کند: «ریسندگان و بافندگان مؤنث، به خاطر سهل‌الوصول بودن، مورد توجه افراد فاسق بودند...» رسیدگی به اصول اخلاقی زنان که ریسندگی و بافندگی و رنگرزی می‌کردند و بنابر موقعیت کاریشان با مردان در ارتباط بودند، الزاماً وظیفه محتسب بوده است.
کتاب راهنمای «ابن عبدون» به نحوة کنترل بازار در قرن دوازدهم می‌پردازد: «زنانی که پارچه‌های سوزن‌دوزی شده می‌بافند، باید از ورود به بازار منع شوند...»
اگرچه به عقیدة برخی از اولیای امور، خطاطی کردن برای زنان ممنوع بوده، اما وجود زنان خوش‌نویس در تاریخ به ثبت رسیده است و این موضوع خود دلیلی بر حضور زنان هنرمند در هنر اسلامی می‌باشد. «فاطمه دختر بلد» یکی از معروف‌ترین خوشنویسان اوایل دوران سلجوقی بوده است. از میان زنان خوش‌نویس، می‌توان به «زینب شهد الکاتبه» یکی از خوش‌نویسان قرون وسطای اسلامی اشاره کرد. حضور شاهزاده خانم‌هایی نظیر دختران شاه اسماعیل صفوی نیز در این حوزه هنری قابل توجه است.17
فمینیست‌ها به دنبال داشته‌های هنر اسلامی18
با نگاهی به مطالبات فمینیست‌ها از یکسو و داشته‌های هنر اسلامی از سوی دیگر، می‌توان به نتیجة جالبی رسید. فمینیست‌ها با جار و جنجال فراوان و دادن رنگ و لعاب به گفته‌ها و شعارهایشان، به دنبال اعلام برابری بین رشته‌های مختلف هنری هستند. آنان می‌خواهند به قول خودشان با یک تحول عظیم، انقلابی در هنر ایجاد کنند و کارهای دستی را هم‌تراز با هنر والا - نقاشی و مجسمه‌سازی - قرار دهند. و از سوی دیگر فمینیست‌ها با سر و صدای فراوان و شعارهای رنگین می‌خواهند بگویند که هنر را از جنبة تک‌نفره بودن خارج کرده‌اند و به سوی هنر دسته‌جمعی سوق داده‌اند.
این در حالی است که با بررسی تاریخ هنر اسلامی، به وضوح شاخه‌های مختلف هنر را می‌بینیم که در یک رده قرار دارند و هنر اسلامی هرگز تفکیکی برای رشته‌های مختلف هنری از لحاظ رتبه‌بندی قائل نشده است. در هنر اسلامی می‌بینیم که فلزکاری، اسلحه‌سازی، سفالگری، نساجی و بافندگی، کاشی‌کاری و معماری و بسیاری دیگر از شاخه‌های هنری در کنار یکدیگر قرار دارند و هرگز یکی بر دیگری برتری ندارد. از سوی دیگر، در ساخت و خَلق بسیاری از این آثار هنری ازجمله معماری و کاشی‌کاری و ... به وضوح حضور هنرمندان در کنار یکدیگر قابل احساس است. بناهای هنری اسلامی در اکثر مواقع بدون حضور دسته‌جمعی هنرمندان ساخته نشده است.
از جمله شاخه‌های هنر اسلامی که مورد بی‌توجهی هنر غرب قرار گرفته است، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
فلزکاری: در تاریخ عمومی هنر اروپا فلزکاری - اگر هم به عنوان هنر مورد توجه واقع شود - به عنوان هنر فرعی مطرح می‌باشد، اما در هنر اسلامی، فلزکاری تا مدت‌ها مهم‌ترین هنر و وسیله انتقال بدیع‌ترین و پیچیده‌ترین طرح‌های تزئینی بوده و این تزئینات بعدها بر اشکال و نگاره‌های دیگر مانند سفالگری تأثیرگذار بوده است.
اسلحه‌سازی: در هنر غرب، اسلحه‌سازی اصولاً جزو شاخه‌های هنری محسوب نمی‌شود و اگر هم به این موضوع نگاه هنری داشته باشند، در رده‌های پایین هنر قرار می‌گیرد، ولی در هنر اسلامی، جنگ‌افزارها، زره‌ها و ... خصوصاً آن‌هایی که برای اهداف تشریفاتی تولید می‌شوند، به عنوان اشیاء هنری مورد توجه بوده‌اند.
سفالگری:‌ سفالگران مسلمان، ظروف نمایشی خارق‌العاده و عظیمی تولید کردند که فعالیت زنان نیز در این شاخة هنری گاهی مورد توجه واقع شده است. ابوالقاسم کاشانی نویسنده ایرانی در سال 1301 در اثر خود نوشت: «این هنر در حقیقت کیمیاست».
ظروف زرّین فام، شیشه و شیشه‌سازی، صنایع نساجی و بافندگی و بسیاری دیگر از شاخه‌های هنری را می‌توان در تاریخ هنر اسلامی یافت که گاهی حتی در هنر غرب به آن نام هنر نیز داده نشده است.


مهیا زاهدین لباف



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( یکشنبه 91/5/29 :: ساعت 9:0 صبح )
»» یک شنبه عید هست ؟؟

به گزارش موعود به نقل از جهان،‌ حجت‌الاسلام سیدرضا اصفهانی، رییس خانه نجوم استان قم و عضو ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری در گفت‌وگو با رسا با اشاره به شرایط نجومی و مشخصات هلال ماه رمضان، گفت: براساس محاسبات نجومی انجام شده، وضعیت هلال ماه شوال 1433 در غروب روز شنبه به شدت بحرانی و احتمال رویت آن بسیار ضعیف است.
وی بیان اینکه گروه‌های استهلال سراسر کشور روز شنبه 28 مرداد برای رؤیت هلال ماه شوال به نقاط مختلف اعزام می‌شوند، رویت هلال ماه در غروب روز شنبه 29 ماه رمضان را بسیار مشکل دانست و افزود: این احتمال ضعیف برای رویت هلال ماه با ابزار داده می‌شود و به هیچ ‌عنوان امکان رویت هلال با چشم در پهنه ایران و کشورهای همسایه ایران وجود ندارد.
رییس خانه نجوم استان قم تصریح کرد: هلال ماه در لحظه غروب خورشید روز شنبه حداکثر دو درجه از افق ارتفاع دارد و مدت مکث ماه بالای افق حدود یک ربع و درخشندگی آن کمتر از یک و نیم درصد است و با توجه به شرایط غبارآلود بودن منطقه و خشک بودن سطح زمین، شرایطی به وجود آمده که امکان رویت این هلال را با چشم غیر مسلح تقریبا غیرممکن می‌کند.
وی گفت: مجموعه شرایط دست به دست هم داده است تا رصدگران خبره چندان به رویت هلال امیدوار نباشند، اما این امر مانع نمی‌شود که تلاش‌های دقیق و حرفه‌ای خود را به کار نبندند، از این‌رو برنامه‌ریزی شده و گروه‌هایی با استفاده ابزار پیشرفته رصدی و با حضور افرادی خبره از شامگاه جمعه در رصدگاه‌ها مستقر می‌شوند و کار تنظیم تلسکوپ‌ها را شروع می‌کنند تا در روز شنبه و در حضور خورشید در آسمان بتوانند هلال را درون ابزار خود آشکار کنند.
حجت‌الاسلام اصفهانی ادامه داد: اگر شرایط مناسب باشد، احتمال این‌که از بعدازظهر شنبه بتوان این هلال را با تلسکوپ آشکار کرد وجود دارد و در صورتی که این رویت انجام و از طرف ستاد استهلال کشور تأیید شود، یکشنبه عید فطر است، اما اگر رویت انجام نشود یا گزارش‌های رویت به تأیید ستاد استهلال کشور نرسد، یکشنبه روز آخر ماه رمضان و روز دوشنبه عید است.
وی با بیان این‌که ستاد استهلال کشور همواره در هر ماه قمری گروه‌های استهلال تحت پوشش را مدیریت کرده و ‌در ماه‌های خاص که هلال‌ها بحرانی است، این هماهنگی‌ها را افزایش داده و تعداد گروه‌های بیشتری را به نقاط مختلف کشور اعزام می‌کند، ابراز داشت: پنجاه گروه حرفه‌ای مجهز به ابزار و افراد خبره برنامه‌ریزی شده‌اند تا در افق‌های مختلف به امر استهلال بپردازند.
عضو ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری، احتمال رویت هلال در منطقه جنوب غرب کشور نسبت به مناطق دیگر و نوار جنوبی کشور نسبت به مناطق بالاتر را بیشتر دانست و با بیان این‌که احتمال دارد در یک شرایط استثنایی و در یک افق بسیار پاک، معدود افرادی بتوانند ادعای رویت هلال کنند، گفت: قطعا این هلال هلالی نیست که توسط افراد عادی رویت شود.
وی با بیان این‌که وضعیت جوی مناسبی در منطقه حاکم نیست و این امر رویت هلال ماه شوال را محال می‌کند، خاطرنشان کرد: اگر افراد عادی اقدام به استهلال کنند و گزارش‌هایی از سوی گروه‌های غیرخبره منتشر شود، قطعا گزارش‌های صحیح نخواهد بود و قابل اعتنا و اتکا نیست، چراکه هلال بسیار بحرانی است.
حجت‌الاسلام اصفهانی در پایان با اشاره به فتوای مقام معظم رهبری مبنی بر پذیرش رویت هلال با ابزار، یادآور شد: رویت هلال ماه در سال‌های اخیر و در موقع غروب خورشید هرچه کم‌نورتر و کم‌ارتفاع‌تر رصد می‌شود، مردم منتظر باشند تا ستاد استهلال کشور نظرش را مبنی بر رویت یا عدم رویت اعلام کند

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( شنبه 91/5/28 :: ساعت 9:0 صبح )
»» سفر عشق 1

دل داده ام به تو ای گنبد خضرا  ...

به آن سکوت غریبت

به لحظه های اذانت

دلم که جا مانده در مسجد یک دوست

در روضه ی نبوی و در کنار ستون ها

در آن هیاهوی رویا

دلم غریب غریب است

باز هم رویای مدینه خدایا امکان داره قسمتم بشه یه باره دیگه قدم بذارم توی آن بین الحرمین ؟؟؟دلم خیلی تنگ شده خیلی....هر وقت که میخواستیم با بچه ها بریم حرم معمولا هم من و سمانه و راضیه که آقایونمون هم باید ای دقایقی رو تا حاضر شدنمون منتظر بمونن...همیشه از در شماره 15 وارد میشدیم باب النسا نزدیک بود ولی مثل اینکه ما دلمون جای دیگه ای بود یادم نیست که حتی یک بار هم از باب النسا وارد شده باشیم همیشه یه مسیر طولانی رو طی می کردیم تا از باب علی بن علی طالب وارد مسجد النبی بشیم هر وقت می خواستیم وارد بشیم زنان عربی که زائران را میگشتند به سه زبان عربی و هندی و فارسی حرف میزدنند و از روی توجه زوار به ملیت اونها پی میبردند و ایرانی ها رو حسابی تفتیش میکردن به طوری که حتی اجازه بردن موبایل رو هم نمی دادن ما هم حسابی لجمون میگرفت که خود اعراب یا بقیه ملیت ها رو اصلا نمی گشتن و اونها حتی گاهی دوربین داخل میاوردن   ...

خلاصه که من همیشه گوشیم رو میبردم داخل گاهی هم گوشی های همه ی بچه ها رو من میاوردم داخل آخه من رو بنده میزدم و وقتی فارسی حرف میزد اصلا بهشون نگاه هم نمی کردم این تا چند روز اول خوب بود روز 5و 6 شناسایی شده بودم از روی ساق دست اونهم ماجرا داشت البته...

گفتم فکر کنم ؟!بگیر بگیر زیاد بود و ایرانی ها رو خیلی اذیت میکردن بخصوص جون هارو ...زن و مرد فرقی هم نداشت ایرانی بشین ...ایرانی پاشو ... ایرانی بیا اینجا ....ایرانی برو اونجا ....ایرانی برو عقب ...ایرانی برو جلو ...

از همه ی دنیا زائر اونجا بود و این لامذهب ها فقط قصد و نیت تقرب کرده بودن تا پدر ایرانی رو در بیارن ...

دیگه حسابی کلافه شده بودیم ...شاید دو سه گروه فلیپینی و هندی و پاکستانی و....رو فرستادن داخل روضه و ایرانی ها رو هی جا به جا می کردن ...اگه می خواستی از دسته هم جدا شی که میگرفتنت و حسابی مورد لطفشون قرار می گرفتی...دو روز اول قرارمون با شوهران گرام ساعت 10 بود و یا نوبتمون نمی شد بریم روضه زیارت یا راهمون نمی دادن

روز سوم بود چادر عربی و پوشیه و ...خلاصه عرب بودیم به تمام معنا نه به تمام ظاهر....

شوهرامون هم تشخیصمون نمی دادن و به قول شوهر سمانه باید هی روبنده همه ی زن ها رو یکی یکی بالا بزنیم که ببخشید خانم من کییه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ....

رفتیم تمام اصول رو رعایت کردیم اصول عربی رو ....

بین زن های عرب رفتیم تا نرسیده به روضه یعنی دیگه نوبت ما بود تازه از هم هم جدا شده بودیم که جلب توجه نکنیم ...

یه دفعه یکی از این شرطه های عرب البته از نوع مونثش هااااا اومد و به یکی دیگه شون که بالای سر من بود اشاره کرد که این سه نفر ایرانی اند اون یکی گفت چه طور ؟؟دیدید عربا چقدر تو حرف زدن دست و پا شون رو تکون میدن ؟!!

اشاره کرد به ساق دست که سه تاشون دارن ...

واین بود وجه تمایز زن شیه با یک وهابی نفهم...

خلاصه اومد بالا سر من که تو ایرانی ؟؟؟پاشو به فارسی سلیس حرف میزد لامذهب از منم بهتر .منم به عربی دست و پا شکسته و با حالتی پر از غرور گفتم : نعم انا ایرانی ...خلاصه ما ها شناسایی شده بودیم و به آخرین گروه ایرانی ها ملحقمون کردن تاز خدا خواست که نبردنمون بازداشت گاه آخه من کم کی هم قلدری کردم و از حیثیت ایرانی دفاع که چرا ایرانی آخر از همه ....که البته بی جواب بود.

زن عربی ازش پرسید چه طور شناختیشون جواب داد اعیونه ایرانی ...یعنی چشماش ایرانیه !!!دوستم که کنارشون بود گفت اعیونه لا لا الساق دسته ایرانی ...من رو بگی مردم از خنده هنوزم گاهی با هم یاد اون عصبانیت رو میکنیم و میگیم لا لا الساق دسته ایرانی ...

یادم باشه سوره کوثر رو و ماجرای سارا رو که چه درد ناک کرد سفر رو و اون زن ترکی که این به ظاهر مسلمون ها تمام موهاش رو توی صحن مسجد ......تعریف کنم .

یا علی

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( شنبه 91/5/28 :: ساعت 7:21 صبح )
»» روز قدس در ورزقان

یکی از کاربران شبکه اجتماعی افسران که برای امدادرسانی به زلزله زدگان به شهر ورزقان سفر کرده است با انتشار تصویری از مردم ورزقان در حالی که پرچم فلسطین را در دست داند نوشت:
برادر و خواهر فلسطینی ام"
از شهر زلزله زده و ویرانن شده ورزقان با تو سخن می گویم؛ در حالی که خانه ام ویران شده و سقفی روی سر ندارم.
اما امروز آمده ام که بگویم مسئله اصلی من، مسئله اصلی آذربایجان، مسئله اصلی ایران اسلامی و مسئله اصلی جهان اسلام؛ مسئله فلسطین است.

امروز پس از نماز جمعه راهپیمایی روز قدس در ورزقان برگزار می شود"
این پست با استقبال کاربران فضای مجازی مواجه شده است.
SAMSUNG


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( شنبه 91/5/28 :: ساعت 1:11 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شبی بارانی
ظهور نزدیک است ...
دوست
جدیدترین نتایج توافق تاریخی ژنو رونمایی شد!!!!!
رویکرد فرهنگی دولت روحانی اعتراض علما را در پی داشت
فاطمیه
یا علی ...
پوره .....
مهماندار هوا پیما!!!!
خدا کند که بیایی...
نرمش مقتدرانه
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 129
>> بازدید دیروز: 7
>> مجموع بازدیدها: 264874
» درباره من

شب بارانی من
بی تاب
همیشه دنبال یه راه می گردم که به دوست ختم بشه.تا حالا که اشتباه رفتم ... اما امید وارم که هرچه زود تر پیداش کنم ... دردم از یاراست و درمان نیز هم دل فدای او شود و جان نیز هم

» پیوندهای روزانه

معرفت [12]
خط شکن [63]
ایران 313 [105]
کریمان [13]
تمیم [20]
مقام معظم رهبری [63]
صدای شیعه [44]
موعود [71]
پرسه در خیال [140]
نقطه رهایی [94]
ترانک ها را دوست دارم ... [92]
سایت خبری روایت [53]
فدایی سید علی [313]
راه شهیدان 16آذر [133]
تالمات و تاملات یک دانشجو [260]
[آرشیو(25)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
عشق[4] . شیطان پرستی[3] . نامهربونی ها[2] . اسلام[2] . اسلام آورندگان . امام خمینی . امام رضای عزیزم . انتخابات . اهل تسنن . ایران . بهاییت . بوی سیب . بی معرفتی ها . پول بیت المال را چرا صرف ضربه زدن به اسلام میکنید؟ . تروریست . جهاد . چایی . حرفی از دل . خدا -روزمرگی . خستگی ها . داماد . دانشگاه شیراز . دعا . دلتنگی ها . دورویی . سبز اموی ،% عاشورا ، موسوی ، . سفر عشق . سکولار . سوژه اشتباهی . سیاهی کیستی؟ . علی . فرقه ضاله . فرقه ضاله کابالا . قرآن . قوم هبل . کتک . کروبی . ماه رمضان . مخالفت . مناظره . منافقین . مهتاب . مهدی . میرحسین موسوی . میلاد گل بوستان امامت مبارک . نابودی . نسیم بهشتی . نقد سریال شمس العماره . نگاه . ولایت . یلدا . یهود . ..... . آشوب گران . آقای چیز . احمدی نژاد . اسراییل . ظهور . عروس .
» آرشیو مطالب
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
دی 88
بهمن 88
اسفند 88
اردیبهشت 89
خرداد 89
مهر 89
شهریور 89
مرداد 89
تیر 89
آبان 89
آذر 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
مهر 90
آبان 90
بهمن 90
فروردین 91
اسفند 90
اردیبهشت 91
خرداد 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
upturn یعنی تغییر مطلوب
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
آسمون آبی چهاربرج
ایران
سلام آقاجان
عمارمیاندواب
کشکول
نقاشی های الیکا یحیایی
سلطان آباد قره باغ
فرهنگی
*(حرفهای نگفته)*
vagte raftan
*...بانو...*
صداقت

» صفحات اختصاصی
صهیونیسم مکنده خون جهان

» لوگوی لینک دوستان















» طراح قالب