دلم گرفته باز از این غریبی و غربت ...
دل ...
دلم برای حرم .... حرم تو تنگ شده ....تنگ ....
تو که همیشه کنارم همیشه با منی و در من ...
دلم برای تو تنگ است دلم تنگ....
خاک ها ی بقیع با غربتی عجیب آدم رو هوایی می کنه گاهی دوست دارم بشینم و به یاد اون لحظه ای که سال 83 برام پیش اومد زار بزنم اون لحظه ای که فکر میکردم شاید دوباره تکرار بشه
اصلا ب امید تکرار اون لحظه قشنگ بود که برا حج دانشجویی اسم نوشتم .اون سال آخرین سالی بود که خانم ها رو راه میدادن تا کنار درب ورودی بقیع بالای پله ها....و من با وجود تمام بی لیاقتی ام ...
دعوت شدم دعوت شدم تا یک عمر غم و اندوه رو در دلم جا بدم کنار کسانی بایستم که عاشقانه اشک می ریختن عاشقانه برا کسانی که حتی سنگ بر قبور مطهرشون نبود و برا اون بانویی که حتی
.....
خدایا چه داغی برا شیعه از این جگر سوز تره ؟؟؟؟
هنوز کربلا نرفتم ....
داشتم می گفتم هرچند در کلام نمی گنجه بار اولی که رفتم بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم دلم نمی اومد برم قبور عزیزانم رو در این حال ببینم جگرم آتیش گرفته بود ...هر قدمی که بر میداشتم انگار دور تر میشدم قلبم داشت از حلقم بیرون می اومد...
کنار پنجره های بقیع که رسیدم قلبم از جا کنده شد
احساس کردم که مرگ تمام وجودم رو گرفته امامانم رو در حالی زیارت میکردم که ....
حداقل سنگی و نام و نشانی ...
خدا یا چه ظلمی از این بالاتر؟؟از بی حرمتی ؟؟؟از بی ادبی آل سعود؟؟؟دختر عربی کنارم ایستاد
اون زمان عربی من خیلی ضعیف بود نمی دونستم چی میگه چی میخواد فقط وقتی کنار گوشم گفت عاشورا و اسم امام حسین رو آورد احساس کردم دنیا برام شد قدر یه روزن تنگ
انگار امام حسن میخواست غربت برادر عزیزش حسین رو به یادم بیاره ...
چند خط از زیارت ناحیه رو خوندم و
اسلام علی شیب الخضیب ...
سفیدی چشم های دختر که صورتش رو نمی دیدم ولی عجیب حس آشنایی با هاش داشتم از گریه سرخ شد ....
دختر یه دفعه منو با اشاره ساکت کرد که شرطه ی وهابی صدام رو نشنوه چون به ارتباط بین ایرانی ها و شیعیان عربستان خیلی حساس اند بعد بدون خدا حافظی و از ترس شرطه ی و هابی سریع رفت
تا چند ساعت مات بودم
رفتم پیش روحانی کاروان و ماجرا رو گفتم و گفتم که فکر میکنم دختره چیزی می خواست و جمله ای رو که مدام میگفت یادم بود به روحانی گفتم بغض کرد و گفت زیارت عاشورا میخواسته....
این بار که رفته بودم حسن اون حس رو داشت حسن تا دو روز اول اصلا نمی تونست بره بقیع دلش نمی اومد...
روز سوم صبح بعد از نماز با همون حس و حال رفت سمت بقیع وقتی بر گشت داغون بود و درد رو میشد از چشماش خوند
همیشه نگرانش بودم میترسیدم یه دفعه کله شق بازی در بیاره بگیرنش هر وقت ازش جدا مشدم براش آیت الکرسی می خوندم که برگرده
آخه ذکر لبش شده بود لعن الله قوما قتلوک...
واقعا هم اونجا آدم دوست داره از ته دل و با صدای بلند عاشورا بخونه
بذار آقامون بیاد به قول بچه ها یه سینه زنی مشتی توی بین الحرمین مدینه راه بندازیم لذت دنیا رو ببریم...
اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی
چند روز تلاش برای رساندن پیامم در رابطه با روزه خواری به مسوولان/وبلاگ ها و سایت های ارزشی شیراز بازخوردی نداشت. و از آن جایی که سلب مسوولیت حاکمیت از برخورد با روزه خواری از ما سلب تکلیف نمی کند.تصمییم گرفتم تا با قرض گرفتن دوربین تصاویری از روزه خواری تهیه کنم بلکه مفیدتر از قلم باشد و برد رسانه بیشتری داشته باشد. به این امید که مسوولین شهر شیراز حداقل برای حفط حیثیتشان اقدامی انجام دهند.البته حوادث جالبی در این راستا برایم اتفاق افتاد که شرحش مجالی دیگر میطلبد.
(میدان قصرالدشت)
(فرهنگ شهر)
(پایانه اتوبوسرانی درون شهری شیراز/شرکت واحد/)
(تقاطع چمران و نیایش)
(پل معالی آباد)
(دوکوهک)
(صنایع)
(دوکوهک)
امروز در جلوی چشم چند میلیارد مردم دنیا که از دور و نزدیک چشم به المپیک لندن دوخته بودند.
داور مسابقه کشتی عبدولی را نا دیده گرفت ...
دنیا امروز شاهد ترس و وحشت دول غربی از ایران بودند.
غربی ها و به خصوص آمریکا که چشم دیدن مدال های طلای ایران را ندارند از ترس اینکه
عبدولی طلای دیگری را به ایران آورد و پرچم ایران بار دیگر سر بلند کند
با ناداوری اورا از مسابقه کنار زدند.
اما مردم دنیا بدانند عبدولی خود طلای ایران است چه مدال داشته باشد یا نه
ارزش او را همین بس که زد و بند های سیاسی او را از رسیدن به طلای المپیک دور کند.
میدونید چرا توی مراسم عزا گلاب زیاد استفاده میشه؟ چرا گلاب میریزند روی لباس و بدن عزادارها؟ چرا توی مراسم عروسی این گلاب استفاده نمیشه؟ چرا وقتی شاد هستیم کسی دست به گلاب نمیزنه؟به خاطر اینکه گلاب غم زدا است. ترشح ئیدروفین و اندروفین را در مغز متعادل میکنه و احساس آرامش و آسودگی به آدم میده.شب اگه فکرای بد توی کلهات میاد، اگه هی اینور و اونور میشی نمیتونی بخوابی کافیه یک پارچه سفید برداری و روش گلاب بریزی و بگذاری زیر سرت، تا صبح مثل یک دسته گل میتونی بخوابی.نسخه دوم هم پیشنهاد میکنم یک لیوان بردارید و یک چهارم آن را عسل بریزید و دو سوم آب جوش و کمی گلاب. قبل از خواب این شربت را صرف کنید ببینید چه حالی میده واسه خواب.
سلام
ماه پر خیر و برکت خدا به همه شما مبارک
نماز و روزه هاتون قبول
ما رو هم دعا می کنید؟؟
می دونم حسابی سرتون گرم عبادته ما رو هم خیلی دعا کنید ...
امروز یه امتحان دادم در حد تیم ملی و مسابقه کشتی نوروزی سخت .....
خدا به داد برسه....
خلاصه کنم شب قدری ما رو از یاد نبرید
روزها می گذرد خاطره ها می آیند
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
چقدر به اما خمینی علاقه داشت...
چقدر دوست داشت بره نجف و زیارت کنه امیر المومنین رو .....
عجیب بود خیلی برام عجیب بود
روز 13 رجب تولد امیر المومنین سالی که مصادف با 15 خرداد باشه که امام انتظار فرج از نیمه خرداد کشیده در حالی که خیلی ها از حرمش بر میگشتن
دلم گرفته بود خیلی ...
برا تبریک روز پدر باید می رفتیم بیمارستان پیش پدر بزرگمون ....
اون شب فکر کنم که رفت نجف زیارت امیرالمومنین ...
درسته که در بین ما نیست ولی حضورش حتی یک لحظه کم رنگ نشده...
سلام
دلم تنگ شده تنگ برای هفته قبل همین روز ...
زیر چتر های حیاط مسجد النبی ....
چشم های خسته شیعیانی که موفق شده بودن تا از بقیع دیدن کنن...
قربت، همه ی شهر مدینه رو گرفته بود ...
قربت بقیع قلب های ما رو هم گرفت قربتی که فکر نمی کنم دیگه چنگالش رو از روی حنجره ما بر داره ....حنجره هایی پر از بغض و فریاد اما ما هم باید مثل فرزندان علی در داغ فراق مادر می گریستیم که مبادا به ما تهمت مشرک بودن نزنن!! که نگن مرده پرستی می کنیم !!!
دلم گرفته تنگ شده برا روضه النبی برای اون حال و هوای عجیبی که بچه ها وقت قرآن خوندن تو مسجد یامبر داشتن ...
دلم برای انتظار پشت سر زن های ایرانی برا ورود به روضه تنگ شده ...
امسال حتی نگذاشتن خانم ها از پله های جلوی بقیع بالا بیان ...دلم برا قبر هایی که حتی اسم هم نداشت برا مظلومیت شیعیان مدینه تنگ شده دلم تنگ شده...
خدا یا ظهور مولای مارو برسون همون ظهوری که اونها فکر میکنند دوره و ما نزدیک میدونیمش .