برای دوستم تو که میدانی در این زمانه ی غم چه زود دلگیر می شود دل من...
چه بی قرار سرازیر می شود دل من
ز هرچه غیر خدا سیر می شود دل من
عصای معجزه ی پایداری ام می باش
که بی تو سخت زمینگیر می شود دل من
نرفتی و سفر عاشقانه پایان یافت
نگفتمت که برو،دیر می شود دل من؟
سفید می شود از برف چارباغ غزل
در انتظار توهم پیر می شود دل من
کبود آه ،دل شیشه را مکدر کرد
مگر در اینه تصویر می شود دل من
در این خزانی غمگین که از خدا عاری ست
اسیر پنجه ی تقدیر می شود دل من
دکتر غلامرضا کافی
این خبر خوبی که امروز دادی به اندازه ی یه دنیا شادم کرد همیشه خوش خبر باشی
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
بزدود مرا ز خویش و پر کرد زد دوست
اعضای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
********
مرگ قو
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنا نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش واکن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
******
هر کجا که باشی دور یا نزدیک دوستت دارم و برات آرزوی خوشبختی میکنم
عشق همچون عشق زهرا با علی
دیده در چشمان او ، چشم ولی
عشق در دل بی قراری میکند
تا سحر شب زنده داری میکند
عشق یعنی یک انار و یک نگاه
زآسمان آید ندایی در پگاه
عشق را از دل برون هرگز مکن
دیده و دل را زمجنون خون مکن
عشق یعنی بی قراری های ما
تا سحر شب زنده داری های ما
عشق در چشمان مجنون خون جوش
مثل طوفان قلب لیلی در خروش
بی تاب
چند وقت پیش با یکی از دوستام داشتیم در مورد ظهور امام زمان صحبت میکردیم بحث به اینجا رسید که دوستم گفت ما منتظر نیستیم وگرنه آقا می اومد منم یادم افتاد به این حرف خود امام زمان که فرموده بودن اگه شیعیان ما به اندازه نیازشون به یک لیوان آب احساس نیاز به ما میکردن
تا حالا ظهور کرده بودیمدلم گرفت ما واقعا منتظر ظهوریم ؟؟ پس چرا اصلا نشون نمی دیم ؟؟مثلا خود من چند هفته پیش منتظر بودم تا یه دوست یه خبر بهم بده اونقدر آشفته شده بودم که نگو مدام دعا میکردم و خدا خدا میکردمدوباره آخر هفته ی قبل هم همین جور امروز و دیروز هم که باز تکرار شد امروز داشتم به خودم میگفتم می بینی واقعا منتظر نیستی وگرنه اگه همین اندازه منتظر ظهور هم بودی که تا حالا آقات رو دیده بودی ازاین فکر اونقدر ناراحت شدم که سر درد گرفتم مثل اینکه کسی با پتک کوبیده باشه به سرم هنوزم مغزم داره صدا میده مثل همیشه رفتم سراغ خواجه شیراز :
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
...........
ایکه در کوچه معشوقه ی ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجاهست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ایدل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
......
منتظر بودن خیلی خوبه به شرط اینکه بدونی عاقبت انتظار خوبه مثلا منتظر امام زمانیم میدونیم که می آد و جهان پر از لطف حضورش میشه اما جز این، انتظار شیرین دیگه ای پیدا نکردم بابایی میگفت منتظر به دنیا اومدن بچه ات باشی شیرینه اما اگه یه دفعه بچه و مادرش باهم بمیرن چی؟؟یه نفر میگفت منتظر جواب بله عروس خانم باشی سر سفره عقد خیلی شیرینه کلی خندیدم گفتم کیف میده همون موقع بزنه زیر همه چیز و بگه نهیکی دیگه گفت منتظر زمان افطار بودن آی می چسبه گفتم بیشتر وقتی می چسبه که غذا بسوزه و افطاری نباشه یا یه مهمون نا خونده بیاد و مجبور شی کمتر بخوری (طرف خیلی هم شکموه)هر کسی یه چیزی گفت بازم نظرم عوض نشد... شما انتظار شیرینی جز ظهور می شناسین؟؟؟یه نفر حرف خیلی قشنگی زد میگفت منتظر مثل اسفند رو آتیش میمونه آروم و قرار نداره با هاش موافقم شدید... آدم وقتی منتظر چیزی باشه که براش مهمه میشه مثل اسفند رو آتیش هر چی برات مهم تر باشه مساله آتیش تند تر میشه من چندین بار این رو تجربه کردم راستی منتظر باشی تا اونی که دوستش داری به اون چیزی که دوست داره برسه هم خیلی بامزه اس اما به شرط اینکه برسه خلاصه اینکه باید یه منتظر خوب باشیم برا این هم لازمه که یه عاشق خوب باشیم .
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
سلام امروز دومین روز این ماه مبارکه چند تا نکته :
1 کمتر پیش میآد تو بقیه ماه های سال که از اذان صبح بیدار شیم یادمون نره که نسیمی که از زمان اذان تا طلوع خورشید می وزه از بهشته پس کلی ازش لذت ببریم
2-درضمن روزی آدم ها رو همین همین ساعت می نویسن از خدا چیزای خوب خوب بخوایم
3-یادمون باشه ممکنه فردا نباشیم در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
چو بی عقلان به امروزت مشو غره که از فردا نهی آگهخوب شایدم من دیگه فردا نباشم 4-یادمون باشه خیلی ها ماه رمضون پارسال بودن و التماس دعا میگفتن اما امسال نیستن برا اونها هم خیلی دعا کنیم
5-یادتون باشه منم خیلی خیلی دعا کنید که من محتاج محتاجماگر یادتان بود و باران گرفت دعایی به حال بیابان کنید ... مثل یه عده نامرد نباشید و نگید که:کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی ...گاهی دعای ما در حق دیگرون باعث میشه خدا خودمون رو هم بیشتر تحویل بگیره مهمترین نکته 6-اگه خدا خواست و من دیگه نبودم بدی هامو حلال کنید
از پاسخ من معلمان آشفتند
از حنجرشان هرچه بر آمد گفتند
اما به خدا هنوز هم معتقدم
از جاذبه ی تو سیب ها می افتند ....
امروز بعد از چندین ماه دوری از طبیعت و سرزمین بکر عبای عربی مو سرم کردم که اونم مثل همین دوری خیلی وقت بود مونده بود منتظرم .....یه سر رفتم باغ و کوه و دشت ...فکر کنم آخرین باری که رفته بودم عید بود چقدر همه جا تغییر کرده بود این بشر صنعت طلب هیچ جای بکری برای خودش باقی نمی ذاره اگه قرار باشه اینجوری پیش بره .....
تمام پرچین ها در عرض 6 ماه به دیوارهایی از جنس شهر تبدیل شده بود مثل اینکه مردم دوست دارن دور خودشون حصار بکشن و خودشون رو از همه جدا کنن همون جوری که از خدا جدا شدن .... اما با این حال رفتم و گشتم بالای رودخونه ای که حالا دیگه خشک شده بود و دیگه از اونجا صدای شرشر آب و قور قور و جیک جیک نمی اومد یه جایی رو پیدا کردم و زیر چند تا بلوط خسته و تشنه و عصبانی از حضور نامحرمان خلوت انس ....
پتویی انداختم و کمی دراز کشیده به آسمان که مردم این روزها بخیل می خوننش نگاه کردم دیدم اونم غصه داره مثل من ...اونم ناراحته از این همه حصار از این که همه برا هم نامحرم شدن قدیما کنار رودخونه می نشستیم و حافظ می خوندیم که
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور ....
و با یار آشنا سخن آشنا بگو ....
اما حالا همه نامحرمن ...همه.... اصلا یادشون رفته باید بجای اینکه این همه از هم دور بشن بجای اینکه وقتی یه کسی یه چیزی داره باید به فکر بقیه هم باشه یادشون رفته باید تمرین اتحاد کنن. یادشون رفته منتظر باشن... فکر میکردم فقط توی شهر اینجوری شده اما دیدم که نه این یه مرض مسریه و همه گیر... این مردم نمی خوان تمرین کنن که وقتی برادرشون دست کرد تو جیبشون و نیازش رو برداشت داد و قال راه نندازن و یاد بگیرن برا جامعه ای آماده بشن که صاحبش خیلی وقته منتظره ما تمرین کنیم ...
بیایم یاد بگیریم :
هرجاکه نام مهدی نیست قرار نه فرار باید کرد....
و بدونیم که:
توقع بی جایی است با چشم آلوده روی پاک را دیدن ....
عطر خوش بوی رمضان از پنجره شعبان
گوارای وجود پاکتان
پیشاپیش التماس دعا و
آرزوی قبولی طاعات....
و تو لیلا ندیده.....
شراب از خنده میگیرم نگاه آبدارت را
به خواب سرمه می بندم پر و بال غبارت را
غبار رفتنت را موج بر می خیزد از صحرا
که بر اشکم گذر دادی رکاب راهوارت را
نسیم لطف پنهان است در زخم عمیق عشق
شکوفا کن به آب تیغ ، باغ بی بهارت را
تو در عمق کدامین دره می خوانی که می آرد
نسیمی خسته و محزون ردیف بغض تارت را
چه محزون مینوازد در پگاه گرگ و میش دشت
شبان نی زنی اینجا روان بی قرارت را
من اما صوفی آن خانقاهم در نشیب کوه
که در هر خلسه می میرم حضور سایه وارت را
غرور گیسوانش را اگر ای کوه میدیدی
چنین افشان نمیکردی شلال آبشارت را
مرا زخمی رها کردی به پای دا رآویشن
چرا با خود نبردی لاش خونین شکارت را؟
و تو لیلا ندیده، مردی و یک صبح بارانی
چرید آهوی تنهایی علف های مزارت را
دکتر کافی
امروز خیلی ناراحت شدم از خیلی چیزا از اینکه بعضی آدم ها می تونند در حد اعلی خود خواهی باشن و اصلا به دیگران فکر نکنن ....از اینکه چقدر بعضی ها از کنار همه چیز بی خیال رد میشن ....از اینکه بعضی ها تا وقتی نظر جمع با نظرشون یکیه موافق هستن و به محض اینکه نظر جمع با نظرشون متفاوت میشه دیگه حاضر نیستند از جمع تبعیت کنن.... از این همه نا مهربونی و نا به سامانی خسته شدم دلم خیلی شکسته دلم بارون میخواد
یه روزی من اونقدر کار میکردم و فعال بودم که نگو همه بچه ها میگفتن بابا تو خسته نمیشی؟؟یه کم استراحت کن....منم باافتخار میگفتم مگه سرباز امام زمان هم خسته میشه؟؟؟اما حالا میبینم منم خسته شدم ....نه از فعالیت و کار از بی مسئولیتی برخی که حاضر نیستن بپذیرن ! هیچ! مدام دیگرون رو سرزنش میکنن خسته ام و دلگیر هیچ وقت این همه نا راحت نمیشدم اما حالا ...دلم گرفته دلم برا امام زمانم تنگ شده دلم براش میسوزه آخه رو کی حساب کنه بیاد؟؟من خسته یا تو که فقط ناظری یا اونی که نامردی میکنه و بقیه رو مقصر نشون میده؟؟
مرا زخمی رها کردی به پای دار آویشن
چرا با خود نبردی لاش خونین شکارت را؟؟؟؟؟
سری بر بسترش ننهادی ای دل !
که در توفان غم افتادی ای دل!
میان ورطه ی خونابه و اشک
مرا آخر به کشتن دای ای دل!
زغم بر دل ملالی دارم امشب
به خون آغشته، بالی دارم امشب
در این کنج قفس، ای پر کشیده!
نمی دانی چه حالی دارم امشب!
بی تاب وصال یار بودن
از منظر عشق بیقراری
همچون گل در بهار بودن
از غنچه به پرپر شدن خویش
باید که نگاه دار بودن
باید که به چشم فرصتی داد
بایدکه به اشک فرصتی داد
باید به وصال فکر کردن
در اوج قرار بی قراری
بی تاب وصال یار بودن
باید که به عشق فرصتی داد
با اینکه سراپا همه خسته
اما همه عشق یار بودن
باید ز دیار خسته رفتن
باید که نشاط را شنیدن
باید که پرنده وار گشتن
در اوج هوا خشوع کردن
ای وای که شب رسیده از راه
اندر هوس دیدن دلدار
باید که به صبح ماند بیدار
باید که چو خورشید سحر خیز
از این همه لطف منفعت برد
باید که برای عشق ،عاشق
تن را بکند اسیر زنجیر
باید که روان تازه ای داشت
باید قدمی دوباره برداشت
بی تاب وصال یار بودن
از منظر عشق بی قراری ست .....
اینم کامل شده ی آخرین بداهه گویی من امیدوارم خوشتون بیاد