توی این ماه حسابی با خودم و با همه در گیرم ....
شب ها اصلا خوابم نمی بره گاهی هم که می خوابم خواب های آشفته میبینم ....
اکثر اوقات علی آقا پاش رو روی قلبم میذاره و چنان فشار میده که نفسم قطع میشه به قول قدیمی ها باید از حالا بدونیم که دنیا بیوفاست....
قلبم خیلی درد میکنه اما چاره ای جز تحمل نیست ...
خیلی سعی میکنم که هیچ چیزی رو به روی خودم نیارم ولی نمیشه گاهی دلم می خواد بشینم و تا میتونم گریه کنم
دنیایی که مردم قضاوت میکنن اونم از روی ظواهر ...
نیت خودشون رو به همه تعمیم میدن ....
حتی وقتی ادعا میکنن که برا رضای خدا کار کردن بعدن بعضی از رفتاراشون نشون میده که برا خودنمایی بوده...
و بعد میان و همین نیت قلبی خودشون رو به بقیه هم می چسبونن...که دیدین ما تونستیم و اونها نه ....
غافل از اینکه اونها برا رضای خدا کار کردن نه رضای دل خودشون
خدا یا اخلاص دیگه شده یه آرزو ...
دلم خیلی میسوزه برا کسایی که فکر میکنن مخلصن و هیچی نیستن ....
این روز ها دلم خیلی زود میشکنه از کوچکترین اتفاقی هم که می افته دلم میشکنه....
دلم برا روزهای بچه گیم خیلی تنگ شده برا اون روزهایی که نیت آدم ها رو نمی فهمیدم و از گوشه و کنایه هاشون متوجه بد طینتی اونها نمی شدم
خدا یا به همه ی ما رحم کن و ما رو به راه راست هدایت کن
یا امیر المومنین روحی فداک
آسمان را دفن کردی زیر خاک!!!
مولا جان امیر المومنین آجرک الله یا صاحب الزمان آجرک الله .....
نمی دانم چگونه با نبود فاطمه کنار آمده ای ؟! زینب کوچکت این غم را چگونه تاب بیاورد
شاید زمزمه ی کربلا را برایش گفته باشی تا این غم ....مگر میشود کدام غم برای دختر بچه ای سنگین تر از، از دست دادن مادر است ؟
شاید آغوش پدر مامنی باشد تا این داغ زینب را کمتر رنج بدهد .... شاید هم این زینب است که برای پدر تسلای خاطر است ....
حسنین را چه کسی تسلا می دهد ؟
بچه ها امشب آرام گریه کنید مردم مدینه نا مردم اند ....نامرد اند ....پست اند و زبون
بگویید دیگر صدای گریه های مادرم عذابتان نمی شود ای پست مردمان خفیف....
امشب خانه ی علی غوغاست .....
علی جان حواست به کجاست به کودکان که تاب بی مادری ندارند ؟!
پس چرا قبضه شمشیر در دست چشم به بقیع دوخته ای مولا جان ؟!!
می دانم در و دیوار این خانه برایت تداعی کننده آزار و اذیت هاییست که زهرا دید ...
.می دانم این در نیمه سوخته از حضورش چقدر شرمسار است ...
علی جان شاید بین کودکانت به دنبال محسن ات می گردی ...!!!
راستی چند ماهه بود این مهربان کودک ؟ او که شریک مادر بود و پا به پایش رنج ها را کشید ؟
چند ماهه بود محسن؟
چقدر باید زبون بود و پست؟که به طفلی در شکم مادرش رحم نکرد ؟؟!!!
دیروز اتاق علی رو می چیدیم بغض داشت همه رو دیوانه می کرد انگار نا خوداگاه همه به یاد محسن فاطمه بودن تا حدی که خودم اصلا داخل اتاق نرفتم
داغ مادر سخته و سخت تر برا همسر اونم اگه علی باشه و عاشق زهرا چه بسا این زهرا امانت رسول خدا باشه .... حالا بگذارید بر این همه سختی سختی از دست
دادن فرزندی که ماه ها انتظار دیدارش رو کشیدی.....
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
السام علیک یا امیر المومنین
از تمام نخل ها پرسیده ام
آری اما پاسخی نشنیده ام
یا امیر المومنین روحی فداک
آسمان را دفن کردی زیر خاک؟
آه را در دل نهان کردی چرا؟
ماه را در گل نهان کردی چرا؟
یا علی جان تربت زهرا کجاست؟
یادگار غربت زهرا کجاست؟
تا ز نورش دیده را روشن کنم
بر مزارش شعله ها بر تن کنم
آه از آن ساعت که آتش در گرفت
جام را از ساقی کوثر گرفت
یاد پهلویش نمازم را شکست
فرصت رازو نیازم را شکست
آه زهرا تا ابد جاری بود
دست مولا تشنه یاری بود
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
خیلی دلم میخواست برا عید مطلب بزنم اما فعلا که هیچ حس و حالی نیست تا بعد ببینم چی میشه ....
علی الحساب سال نو تون جدید ....