این خبر خوبی که امروز دادی به اندازه ی یه دنیا شادم کرد همیشه خوش خبر باشی
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
بزدود مرا ز خویش و پر کرد زد دوست
اعضای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
********
مرگ قو
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنا نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش واکن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
******
هر کجا که باشی دور یا نزدیک دوستت دارم و برات آرزوی خوشبختی میکنم