کربلا ....
کربلا ....کربلا ....
دارم از داغ فراقت گله چندان که مپرس
....
هنوز هم کربلا نرفته ام ...
امروز هم یک روز مانده به اربعین داغ هایی که زینب دید و دلم بی تاب توست
واین دل همان دلی است که داغ پرواز در بین و الحرمین بال و پرش را سوخته ....
زائران پیاده را دیدم که به سمت حرمت نه قدم زنان که پرواز میکردند......
...درونم غوغاست...چشمانم سخت دلگیرندو هواشان ابری است ...
کودکم بی تاب توست ...بی تاب بین و الحرمین و گنبدین ...
دلش برای محرمت پر میزند و آرزویش شده علی اصغر تو باشد
کربلا را ندیده ولی تا نام تو را میشنود عجیب متحول میشود و گویی تا خود ضریح تو پرواز میکند...
قلبش تند تند میزند و احساس میکنم بغض امانش را برده و منتظر روزی است که برایت فریاد میزند...
داد میزند ....لبیک یا حسین را زمزمه ی روز و شب خویش می کند...
خدا یا چگونه ادامه دهم راه را نشانم بده کربلا کجاست؟
سلام
امروز داشتم به این نکته فکر میکردم
در روز چند تا خدا داریم ؟
حرف چند نفر رو که با حرف خدا مخالفه یا نه حتی در راستای رسیدن به خدا نیست رو گوش میدیم ؟
به چند تا کار میرسیم در حالی که برای خدا خالص نیستن؟
قبل از نماز چه کار هایی برامون اولویت دارن ؟
چقدر فکر میکنیم خدا از ما چی میخواد؟
اصلا هدف از آفرینش ما چی بوده ؟
به همین زودی ها باید جواب این سوال ها رو بدیم
باید به یکی دیگه یاد بدیم که خدا کیه و ما چه وظایفی در قبالش داریم و
چطور باید جواب محبت هاش رو بدیم ...
حالا وای به روزی که جواب این ها رو بلد نباشیم و خودمون هم خدا تو زندگیمون کم رنگ باشه...!!!!
راستی خدا چه رنگیه؟