الهی و ربی من لی غیرک
یا ارحم الراحمین
امروز دیگه روز شمار ندارم ....
حوصله هم ندارم ....
دلم حسابی گرفته ....
تازه فهمیدم چرا رباب با آب هم قافیه است....
خدایا ...کمکم کن....
تازه فهمیدم چرا بهشت زیر پای مادران است...و ما که خدا کنه لایق این بهشت باشیم .
بچه ها علی جون من 2 هفته زود تر از موعد به دنیا اومده و برا همین هم کمی مشکل داره البته اینها در مقابل مصائب اهل بیت
سر سوزنی هم نیست ...ولی مادر بودن خیلی سخته خیلی دردناکه از دست و پای کوچک نی نی تو خون بگیرن ....
دارم میمیرم ....
یا ارحم الراحمین خدا یا من دلم خیلی کوچیکه علی کوچیکم رو هم به می سپارم به تو ....
تو رو خدا برا پسرم دعا کنید زود خوب شه...
سلام
هرچند شما نامردی کردین به من سر نزدین ولی می خوام غافل گیرتون کنم ....
اینجا اتاق علی کوچولوی منه ...
این کمد لباساشه ...
راستی بافتنی آبی رو خودم بافتم اولین کارمه...
اینها هم که ست کالسکه و...
این گهواره طرح میلاده شما میونید این رو حسابی جمع و جور کنید و توی مسافرت هم همراهتون ببرید ...
البته اگه مثل ما اهل سفر باشید...
قابل توجه عکس ها رو باباش گرفته برا همین هیچ جزئیاتی مشخص نیست وگرنه که باید قنداق فرنگی شو که حاجی مامان خودشون
زحمت دوختنش رو کشیدن ببینید ...
ماهی هایی که خاله سارا درست کرده و خیلی چیزای دیگه....
به هر حال منتظر دیدن همهتون هستم
روز شمارم هم داره کمتر از 2 هفته رو نشون میده
بازم شدید التماس دعا دارم .
نمی دونم کسی هست که حدیث کساء نخونده باشه ؟باید بهش بگم تمام عمرت فنا....
اولین باری که این زیبا ترین کلام رو خوندم هیچ وقت فراموش نمی کنم ...
میلاد این بهانه خلقت رو به همه ی جهانیان تبریک عرض میکنم .
راستی روز شمار من میگه 16 یا 17 روز بیشتر نمونده ....
دلم برای پسر گلم حسابی تنگ شده ...
بازم التماس دعا دارم
امروز هم گذشت ....داریم وارد روز نهم میشیم ... 18 روز دیگه بیشتر نمونده....
وقتی علی آقا به دنیا بیاد حسابی وقت منو میگیره و دیگه خیلی کمتر وقت میکنم بیام اینجا....
گفتم بزنم یه مرور خاطراتی بکنم و سر خودم رو گرم کنم آخه این روزها حسابی دلم میگیره ...خسته ام و کلافه و بی حوصله همه بچه ها دارن خودشون رو برا انتخابات و ....
آماده میکنن ولی من اصلا اعصاب کار سیاسی رو ندارم ...
سال گذشته سال خیلی خوبی بود با همه ی سختی هاش ولی یکی از بهترین سالهای عمرم بود
سفری که قابل وصف نیست....
چقدر دلم هوای حرم کرده....
سفر مشهد قبل از ماه رمضون و بعد از اون علی آقا که ما رو حسابی قافل گیر کرد ....
بعد از علی جون فقط یه بار تونستم برم مشهد اونم مهر ماه بود ...
و بعدش دیگه من خونه نشین و به قولی بستری خانگی شدم ....
قبل از عید هم که یکی از آباجی هام روزی شما عقدشون بود بازم بد نبود سرگرم بودم
بعد از عید هم آبجی کوچیکه داره برا اتاق علی هی از خودش خلاقیت نشون میده اینم یه نمونه کوچیکش...
اینو باید اونوری نگاه کنید اصلا حوصله درست کردنش رو ندارم ....
این جدیدی ها هم داداشم رفته یه سری جوجه بلدرچین خریده ...
که پدرمون رو در آوردن....
عجب زندگی کسالت باری پیدا کردم .....
برام دعا کنید ....