سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روایت گر حدیث ما که بدان دلهای شیعیان ما را استوار می دارد، از هزارعابد برتر است . [امام صادق علیه السلام]
شب بارانی من
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» راشل قربانی دفاع از مردم مظلوم فلسطین

بیانیه پدر و مادر راشل، آقای کوری و خانم سیندی کوری: ما اکنون در حال سوگواری هستیم و تلاش می‌کنیم جزئیات مربوط به مرگ راشل در نوار غزه را به دست بیاوریم. ما فرزندان‌مان را طوری پرورش دادیم که زیبایی‌های جامعه جهانی و خانواده را پاس بدارند و افتخار می‌کنیم که راشل توانست بر اساس باورهایش زندگی کند.

او سرشار از عشق و احساس وظیفه نسبت به همنوعانش در همه جای جهان بود. و او جانش را برای دفاع از آنها که خود بی دفاع هستند گذاشت! راشل از نوار غزه برای ما می‌نوشت و ما مایلیم تجارب او را از زبان خودش در رسانه‌ها منتشر کنیم. 16 مارس با سپاس!

پدر و مادر راشل در محل شهادت راشل

ادوارد سعید: در طی اقامت کوتاهم در "سیاتل" در آنجا شبی با خواهر و والدین "راشل کوری" که هنوز از شوک قتل او توسط بولدوزرهای اسرائیلی در غزه در 16 مارس امسال، بیرون نیامده بودند، ملاقات کردم.

آقای کوری به من گفت که او خود بولدوزر می‌رانده است، البته نه بولدوزر 60 تنی کاترپیلار که مخصوص تخریب منازل است، بولدوزری که دختر شجاعش را هنگام جلوگیری از تخریب خانه یک فلسطینی به قتل رساند.

آنها بلافاصله با سناتورهای انتخابی‌شان، پتی موری و مری کانت ول، که هر دو دموکرات هستند تماس گرفته و ماجرای قتل دخترشان را تعریف کردند و عکس العمل‌های قابل پیش بینی مثل ابراز انزجار، شوک، خشم و قول برای رسیدگی به ماجرا نیز دریافت کردند.

دو سناتور پس از بازگشت به واشنگتن دیگر با خانواده کوری تماس نگرفته و هیچ‌گونه رسیدگی انجام نشد. حرکت این دختر جوان، بسیار شجاعانه و ارزشمند است!

نامه های استثنایی و معصومانه شهید راشل کوری به خانواده: بخش‌های از نامه راشل کوری از رفح به مادرش در 27 فوریه 2003: "دوستت دارم! دلم واقعا برایت تنگ شده! شبها کابوس‌های وحشتناکی می‌بینم، تانک‌ها و بولدوزرها را می‌بینم که دور خانه را گرفته‌اند و من و تو هم داخل خانه هستیم. گاه، آدرنالین نقش بی‌حس کننده بازی می‌کند.

عرفات و هدیه ای که با هویت سازشکارانه اش، تضاد داشت

در چند هفته اخیر، غروبها یا در طول شب، اوضاع را در ذهنم مرور می‌کنم. من حقیقتا برای این مردم نگرانم! دیروز، پدری دست دو بچه‌اش را گرفته بود و در تیررس تانکها، تفنگچیان، بولدوزرها و جیپ‌های ارتشی به این طرف و آن طرف می‌رفت و می‌خواست آنها را از آنجا دور کند؛ چون فکر می‌کرد خانه‌اش را با دینامیت منفجر می‌کنند. من و "جنی" همراه چند زن و دو بچه کوچک داخل خانه ماندیم ... روز یکشنبه، حدود 150 مرد فلسطینی را در یکجا جمع کرده بودند و در حالیکه تفنگهای سربازان اسرائیلی بالای سرشان آماده شلیک بود، تانکها و بولدوزرها 25 گلخانه و مخزن پرورش گل را خراب کردند، یعنی جایی را که منبع تامین معاش 300 نفر بود، نابودکردند! "

نوجوانی راشل؛ برگرفته از فیلم زیر

"مادرم! من از دیدن آن مرد که فکر می‌کرد اگر با دو بچه‌اش از خانه خارج شود و آنطور در تیررس تانکها بچرخد بیشتر در امان است، وحشت کرده بودم. من واقعا می‌ترسیدم که آنها کشته شوند، و برای همین سعی کردم خودم را بین آنها و تانک حایل کنم! این مسایل هر روز پیش می‌آید. اما دیدن آن پدر که با دوتا بچه کوچولویش در بیرون سرگردان بود و بی‌نهایت غمگین به نظر می‌رسید، برایم لحظه عجیب و تجربه نشده‌ای را به وجود آورد ..."

"مادرم! من خیلی روی حرفهایی که شما در تلفن گفتی؛ درباره اینکه خشونت‌های فلسطینیها کمکی به حل قضیه نمی‌کند، فکر کردم. دو سال قبل شش هزار نفر از اهالی رفح در اسرائیل کار می‌کردند، این کارگران، امروز فقط 600 نفرند. و بسیاری از این 600 نقر هم، از اینجا رفته‌اند؛ چون سه پست بازرسی بین اینجا و اشکلون (نزدیکترین شهر اسرائیل) دایر کرده اند که یک فاصله 40 دقیقه‌ای را که راه هر روزه کارگران بوده، به یک مسافرت 12 ساعته و در واقع غیرممکن تبدیل کرده است ... . "

"از شروع انتفاضه تاکنون 600 خانه در رفح خراب کرده‌اند، اکثریت ساکنان این خانه‌ها هیچ ارتباطی با مبارزان نداشتند و فقط، در نزدیکی مرز زندگی می‌کردند. اخیرا شواهدی به دست آورده‌ایم که در گذشته، کشتی‌هایی که می‌باید گلهای غزه را به سمت بازارهای اروپا ببرند، هفته‌ها برای کنترل امنیتی در معبر "ارض" منتظر می‌ماندند. به راحتی می‌توانی تصور کنی که شاخه‌های گل که بعد از دو هفته معطلی در کشتی به بازار می‌رسند چه حالی دارند و چه بازاری می‌توانند پیدا کنند. سرانجام هم، بولدوزرها آمدند و این مردم را از باغ و باغچه شان جدا کردند."

"چه چیز برای این مردم مانده؟ اگر پاسخی داری به من بگو! من ندارم. اگر هر کدام از ما زندگی آنها را می‌دیدیم؛ می‌فهمیدیم که چطور آسایش و رفاه از آنها سلب شده، می‌دیدیم که چطور با فرزندان‌شان در جاهایی شبیه انبار و پستو زندگی می‌کنند؛ اگر این چیزها برای خودمان پیش می‌آمد و می‌دانستیم که سربازها، تانکها و بولدوزرها می‌توانند هر لحظه برسند و تمام گلخانه‌هایی را که مدتها ساخته‌ایم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه 149 نفر دیگر، ساعتها و ساعتها بازداشت کنند، فکر کن، آیا برای دفاع از خودمان و از چیزهای اندکی که برایمان مانده، از هر وسیله‌ای، حتی خشونت‌آمیز، استفاده نمی‌کردیم؟ به نظر من چرا!"

"معتقدم در شرایط مشابه، اکثریت اسانها، هر طور که بتوانند، از خود دفاع می‌کنند. فکر می‌کنم عمو گریچ همین کار را می‌کند؛ فکر می‌کنم مادر بزرگ هم همین کار را می‌کند؛ فکر می‌کنم خودم هم همین کار را خواهم کرد."

"مادرم! از من می‌خواهی که از مقاومت بدون خشونت حرف بزنم؟ دیروز، وقتی آن تله، منفجر شد، شیشه های تمام خانه‌های مسکونی اطراف فرو ریخت. ما داشتیم چای می‌نوشیدیم و من می‌خواستم با آن دوتا کوچولو بازی کنم! تا الان، اوقات سختی را گذرانده‌ام! تحمل این همه محبت و مهربانی برایم بسیار دشوار است، آن هم از جانب مردمی که مستقیما با مرگ رو در رو هستند."

"می‌دانم که در آمریکا، همه مسائل اینجا، اغراق آمیز به نظر می‌رسد. صادقانه بگویم، گاه، عطوفت مطلق این مردم که حتی در همان زمان که خانه و زندگی شان درهم کوبیده می‌شود، مشهود است، برای من سوررئالیستی است. برایم غیرقابل تصور است که آنچه در اینجا می‌گذرد، می‌تواند در دنیا پیش بیاید، بدون اینکه اغتشاش و آشوب و جنجال عمومی در پی داشته باشد. اینها قلبم را به درد می‌آورد، همانطور که در گذشته هم برایم دردناک بود! چه چیزهای شنیعی که اجازه می‌دهیم در جهان بگذرد!"

"این چیزی است که من در اینجا شاهدش هستم؛ قتل و کشتار، حمله‌های موشکی، مرگ بچه‌ها با گلوله، اینها قساوت است. و وقتی همه اینها را یکجا در ذهنم جمع می‌کنم، از احتمال فراموش شدن آن وحشت می‌کنم."

"اکثریت غالب این مردم، حتی اگر از نظر اقتصادی امکان گریز از اینجا را داشته باشند، حتی اگر واقعا بخواهند دست از مقاومت بردارند و خاک خود را رها کنند و بروند (و این، به نظر می رسد کوچکترین هدف سفاکی‌های شارون است) نمی‌توانند.

برای این که حتی نمی‌توانند برای تقاضای روادید به اسرائیل بروند، و برای اینکه کشورهای دیگر اجازه ورود به آنها نمی‌دهند (نه کشور ما و نه کشورهای عربی). برای همین است که من فکر می‌کنم وقنی تمام امکان زنده بودن فقط در یک وجب جا (غزه) خلاصه می‌شود و از آن نمی‌توان خارج شد، می‌توانیم از "نسل‌کشی" حرف بزنیم. شاید شما بهتر بتوانی معنای "نسل‌کشی" را، بر طبق قوانین بین المللی تعریف کنی. من الان آن را در ذهن ندارم. اما من، اینک بهتر می‌توانم آن را تصویر کنم، البته امیدوارم!"

"فکر میکنم تو میدانی که من دوست ندارم از این کلمات سنگین استفاده کنم. ولی واقعا سعی می‌کنم آن را تصویر کنم و بگذارم دیگران خودشان نتیجه‌گیری کنند. و با این حال، همچنان به توضیح و تشریح موقعیت ادامه می‌دهم."

"من فقط می‌خواهم برای مادرم بنویسم و به او بگویم که من شاهد این نسل کشی تاریخی و حیله‌گرانه هستم! من واقعا وحشت زده‌ام، و مدام اعتقاد عمیق خود را به انسانیت و شفقت انسانی، مورد سئوال قرار می‌دهم! اینها باید متوقف شود!"

 

"فکر می‌کنم چقدر خوب است که همه ما، همه کارهای دیگر را رها کنیم و زندگی خود را وقف این کار کنیم. اصلا فکر نمی‌کنم که این کار اغراق است.

من هنوز هم دوست دارم برقصم، دوست پسر داشته باشم و با دوستان و همکارانم شادی کنم و بخندم؛

ولی در عین حال می خواهم که اینها متوقف بشود، بیرحمی و شقاوت! این چیزی است که حس می‌کنم!

من احساس ناامیدی می‌کنم! من متأسفم که این پستی و دنائت جزو واقعیتهای جهان ماست! و اینکه ما، در عمل در آن شریکیم!

این، آنی نیست که من برایش به دنیا آمدم! این، آنی نیست که مردم اینجا برایش به دنیا آمده باشند! این، دنیایی نیست که تو و بابا آرزویش می‌کردید؛ آنگاه که تصمیم گرفتید مرا داشته باشید. "

 

"این، آنی نیست که من وقتی به دریاچه کاپیتال نگاه می‌کردم، می‌گفتم: "اینست دنیای بزرگ! و من هم در آنم".

شهر المپیا؛ دریاچه کاپیتال؛ محل سکونت شهید راشل کوری

من دوست ندارم بگویم که می‌توانم در این دنیا در آسایش به سر ببرم و بدون هیچ نگرانی و در بی خبری کامل از شرکت خودم در این "نسل کشی"، زندگی کنم؛ باز هم انفجار بزرگی در دوردست!"

راشل عزیز! کابوس، سهم فرشته‌ها نیست، احساس گناه حق ماست: "وقتی از فلسطین برگردم، با کابوسهایم دست به گریبان خواهم بود و احساس گناه خواهم کرد از اینکه در اینجا نمانده‌ام. اما می‌توانم خود را در کار زیاد غرق کنم. آمدن به اینجا یکی از بهترین کارهایی است که تا به حال انجام داده‌ام."

شگفتا از عظمت این کلام: "خواهش می‌کنم وقتی به نظر خل می‌آیم، علت آنرا شرافتمندانه به این تعبیر کن که من در میان یک نسل کشی هستم که خودم هم بطور غیرمستقیم از آن حمایت می‌کنم و دولت من در آن مسئولیت زیادی دارد. دوستت دارم، همانطور که بابا را! متأسفم از این که نامه بدی نوشته‌ام!"

28 فوریه 2003؛ "... ما هر روز صدای تانکها و بولدوزرها را می شنویم، این مردم نمونه خوبی هستند برای این که انسان، یاد بگیرد که چطور در راههای طولانی و سخت مقاومت کند. می‌دانم که این شرایط، با شدت و ضعف گوناگون بر آنان می‌گذرد. اما من، از قدرت آنان در حفظ و نشان دادن شرف انسانی شان حیرت می‌کنم. آنان در شرایط فوق‌العاده دشواری که به سر می‌برند، سخی و بخشنده هستند، حتی می‌خندند، زندگی خانوادگی را حفظ می‌کنند ... ."

 

راشل عزیز دیگر شهادت آرزویت نبود، نیازت شده بود! اما ما به جای آنکه پیرو علی و یاور مظلوم باشیم و به تحقق آنچه تو در ذهن پاکت از انسانیت می‌پرورانی و رفاه و راحتی خود را فدای مبارزه با ستم می‌کنی، مشغول نشخوار آیه شیطانی "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" هستیم تا آسایش دو گیتی مان فراهم شود . اُف به این منطق که با آموزه‌های ابتدایی انسانیت و دین ستیز دارد. شرم بر ما!

 

نام دخترم فاطمه است اما دوست دارم او را راشل صدا کنم. تا دلخوشی به اسم زیبای فاطمه رسم زیباتر فاطمه (تو) را، از یادم نبرد. صورت کبودت مسلمانان را به یاد یاس کبود می‌اندازد. چه آهوانه هول و هراس صهیونیزم و بلدوزر کاترپیلار 60 هزارکیلویی شیطان را به تمسخر گرفتی! تصویری که برای همیشه از تو در ذهن انسان می‌ماند، چهر? لهیده و متلاشی شده تو در زیر بولدوزر کاترپیلار نیست، بلکه سیمای انسانی‌ست با همه لطافتهای پاک و کودکانه که در نسیم دنیایی که تو در آرزویش بودی معصومانه می‌خندد!

وای بر صدا و سیمایی که صدا و سیمای معصوم ترا سانسور کند

با تشکر از استاد داودآبادی و وبلاگ بسیار خوبش"راشل کوری" که پیشگام و مرجع بسیاری از مطالب است!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بی تاب ( سه شنبه 91/5/31 :: ساعت 12:43 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شبی بارانی
ظهور نزدیک است ...
دوست
جدیدترین نتایج توافق تاریخی ژنو رونمایی شد!!!!!
رویکرد فرهنگی دولت روحانی اعتراض علما را در پی داشت
فاطمیه
یا علی ...
پوره .....
مهماندار هوا پیما!!!!
خدا کند که بیایی...
نرمش مقتدرانه
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 26
>> بازدید دیروز: 8
>> مجموع بازدیدها: 258767
» درباره من

شب بارانی من
بی تاب
همیشه دنبال یه راه می گردم که به دوست ختم بشه.تا حالا که اشتباه رفتم ... اما امید وارم که هرچه زود تر پیداش کنم ... دردم از یاراست و درمان نیز هم دل فدای او شود و جان نیز هم

» پیوندهای روزانه

معرفت [12]
خط شکن [63]
ایران 313 [105]
کریمان [13]
تمیم [20]
مقام معظم رهبری [63]
صدای شیعه [44]
موعود [71]
پرسه در خیال [139]
نقطه رهایی [94]
ترانک ها را دوست دارم ... [92]
سایت خبری روایت [53]
فدایی سید علی [313]
راه شهیدان 16آذر [133]
تالمات و تاملات یک دانشجو [259]
[آرشیو(25)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
عشق[4] . شیطان پرستی[3] . نامهربونی ها[2] . اسلام[2] . اسلام آورندگان . امام خمینی . امام رضای عزیزم . انتخابات . اهل تسنن . ایران . بهاییت . بوی سیب . بی معرفتی ها . پول بیت المال را چرا صرف ضربه زدن به اسلام میکنید؟ . تروریست . جهاد . چایی . حرفی از دل . خدا -روزمرگی . خستگی ها . داماد . دانشگاه شیراز . دعا . دلتنگی ها . دورویی . سبز اموی ،% عاشورا ، موسوی ، . سفر عشق . سکولار . سوژه اشتباهی . سیاهی کیستی؟ . علی . فرقه ضاله . فرقه ضاله کابالا . قرآن . قوم هبل . کتک . کروبی . ماه رمضان . مخالفت . مناظره . منافقین . مهتاب . مهدی . میرحسین موسوی . میلاد گل بوستان امامت مبارک . نابودی . نسیم بهشتی . نقد سریال شمس العماره . نگاه . ولایت . یلدا . یهود . ..... . آشوب گران . آقای چیز . احمدی نژاد . اسراییل . ظهور . عروس .
» آرشیو مطالب
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
دی 88
بهمن 88
اسفند 88
اردیبهشت 89
خرداد 89
مهر 89
شهریور 89
مرداد 89
تیر 89
آبان 89
آذر 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
مهر 90
آبان 90
بهمن 90
فروردین 91
اسفند 90
اردیبهشت 91
خرداد 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
upturn یعنی تغییر مطلوب
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
آسمون آبی چهاربرج
ایران
سلام آقاجان
عمارمیاندواب
کشکول
نقاشی های الیکا یحیایی
سلطان آباد قره باغ
فرهنگی
*(حرفهای نگفته)*
vagte raftan
*...بانو...*
صداقت

» صفحات اختصاصی
صهیونیسم مکنده خون جهان

» لوگوی لینک دوستان















» طراح قالب